معنی کاشکن - جستجوی لغت در جدول جو
کاشکن
(گَ)
از قرای بخاراست. (معجم البلدان)
ادامه...
از قرای بخاراست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر کاشین
کاشین
(دخترانه)
نام مکانی در شمال ایلام
ادامه...
نام مکانی در شمال ایلام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر کلاشکن
کلاشکن
نوعی حلوا،
برای مثال طفل برنج بین که چه خوش بر کنار خوان / لوح کلاشکن به کنارش نهاده اند
(بسحاق اطعمه - لغتنامه - کلاشکن)
ادامه...
نوعی حلوا،
برای مِثال طفل برنج بین که چه خوش بر کنار خوان / لوح کلاشکن به کنارش نهاده اند
(بسحاق اطعمه - لغتنامه - کلاشکن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
ادامه...
درخت نشاندن، تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود
کنایه از در جایی ثابت قرار دادن مثلاً توپ را روی زمین کاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویر کارشکن
کارشکن
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
ادامه...
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویر کارکن
کارکن
کار کننده، کارگر، کاری، اهل کار و تلاش، ویژگی داروی مسهل
ادامه...
کار کننده، کارگر، کاری، اهل کار و تلاش، ویژگی داروی مسهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویر کا شکن
کا شکن
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
ادامه...
نوعی حلوا: (بر افراختند از قفایش چو باد ز کا شکن سنجق عدل و داد) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کاشکی
کاشکی
ای کاش، چه خوب بود
ادامه...
ای کاش، چه خوب بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کاشتن
کاشتن
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
ادامه...
فلاحت کردن، تخم افشاندن، بذر افشانی، کاریدن، پراکندن تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کاشان
کاشان
خانه، کاشانه: (بسته پیشت کمر دو پیکر وار بت مشکوی و لعبت کاشان) (مسعود سعد)
ادامه...
خانه، کاشانه: (بسته پیشت کمر دو پیکر وار بت مشکوی و لعبت کاشان) (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کارکن
کارکن
محنت کش، رنجبر و کارگر، موثر
ادامه...
محنت کش، رنجبر و کارگر، موثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کارشکن
کارشکن
شخص کار شکننده را گویند
ادامه...
شخص کار شکننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کلاشکن
کلاشکن
نوعی حلوا کالاشکن: (طفل برنج بین که چه خوش در کنار خوان لوح کلاشکن بکنارش نهاده اند)، (بسحاق اطعمه)
ادامه...
نوعی حلوا کالاشکن: (طفل برنج بین که چه خوش در کنار خوان لوح کلاشکن بکنارش نهاده اند)، (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کارکن
کارکن
دارای عادت یا گرایش به کار کردن، کاری، کوشا، فعال
ادامه...
دارای عادت یا گرایش به کار کردن، کاری، کوشا، فعال
فرهنگ فارسی معین
تصویر کارشکن
کارشکن
((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
ادامه...
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تصویر کارکن
کارکن
((کُ))
مسهل
ادامه...
مُسهل
فرهنگ فارسی معین
تصویر کاشکی
کاشکی
از ادات تمنی است و دال بر تأسف و افسوس و آرزو و حسرت دارد
ادامه...
از ادات تمنی است و دال بر تأسف و افسوس و آرزو و حسرت دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویر کاشتن
کاشتن
((تَ))
زراعت کردن
ادامه...
زراعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر کارکن
کارکن
عامل
ادامه...
عامل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر کاشتن
کاشتن
Cultivate, Implant, Seed, Transplant
ادامه...
Cultivate, Implant, Seed, Transplant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
cultiver, implanter, semer, transplanter
ادامه...
cultiver, implanter, semer, transplanter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
verbouwen, implanteren, zaaien, transplanteren
ادامه...
verbouwen, implanteren, zaaien, transplanteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
培养 , 种植 , 播种 , 移植
ادامه...
培养 , 种植 , 播种 , 移植
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
לגדל , להשתיל , לזרוע , להשתיל
ادامه...
לגדל , להשתיל , לזרוע , להשתיל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
재배하다 , 이식하다 , 씨를 뿌리다 , 이식하다
ادامه...
재배하다 , 이식하다 , 씨를 뿌리다 , 이식하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
menanam, menanamkan, menabur, mentransplantasi
ادامه...
menanam, menanamkan, menabur, mentransplantasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
उगाना , प्रत्यारोपण करना , बीज बोना , प्रत्यारोपण करना
ادامه...
उगाना , प्रत्यारोपण करना , बीज बोना , प्रत्यारोपण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
cultivar, implantar, sembrar, trasplantar
ادامه...
cultivar, implantar, sembrar, trasplantar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
coltivare, impiantare, seminare, trapiantare
ادامه...
coltivare, impiantare, seminare, trapiantare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
вирощувати , імплантувати , сіяти , пересаджувати
ادامه...
вирощувати , імплантувати , сіяти , пересаджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
выращивать , имплантировать , сеять , пересаживать
ادامه...
выращивать , имплантировать , сеять , пересаживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
uprawiać, wszczepiać, siać, przeszczepiać
ادامه...
uprawiać, wszczepiać, siać, przeszczepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
anbauen, einpflanzen, säen, verpflanzen
ادامه...
anbauen, einpflanzen, säen, verpflanzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
cultivar, implantar, semear, transplantar
ادامه...
cultivar, implantar, semear, transplantar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر کاشتن
کاشتن
کاشتَن
栽培する , 移植する , 種を蒔く
ادامه...
栽培する , 移植する , 種を蒔く
دیکشنری فارسی به ژاپنی