جدول جو
جدول جو

معنی کاسیت - جستجوی لغت در جدول جو

کاسیت
(کاسْ سی)
کاسی ها یا کاسیت ها (اروپائی شدۀ گشو) بابل را گرفته تقریباً ششصد سال در آنجا سلطنت کردند. (از ایران باستان ج 2 ص 1907). و رجوع به کوس سی، کش شو، کیسی، کوس سأیی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلسیت
تصویر کلسیت
کربنات کلسیم متبلور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
کمی، کم شدگی، تقلب، دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسات
تصویر کاسات
طاسات، مجموعه ای از سی و پنج ظرف چینی، شیشه ای یا فلزی که برحسب کوچکی و بزرگی، ضخامت و نازکی و کم و زیاد بودن مایع داخل آن ها، اصوات آن ها تنظیم می شد و نوازنده به وسیلۀ ضرباتی که به آن ظروف می زد نت ها و آهنگ های مختلف تولید می کرد، نوعی ساز کوبه ای که در قدیم با دم گام نواخته می شد و در جنگ ها روی فیل یا اسب قرار می دادند و با کوبیدن بر آن اعلان جنگ می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسکت
تصویر کاسکت
کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاست
تصویر کاست
محفظۀ پلاستیکی مستطیل شکل و کوچک دارای دو قرقره که نوار به دور آن ها پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاست
تصویر کاست
دارای کمی، ناقص، کمی، کاهش
فرهنگ فارسی عمید
(یِ دَ)
کاستن، کاهیدن، نقصان:
چو خورشید بی کاست بادی و راست
بداندیش چون ماه بگرفته کاست،
اسدی،
گرچه اندوه تو و بیم تو از کاستن است
ای فزوده ز چراچاره نیابی تو ز کاست،
ناصرخسرو،
ازیرا که همچون گیا در جهان
رونده ست همواره بیشی و کاست،
ناصرخسرو،
آفت کاست یافت بر من دست
انده خواست گشت بر من چیر،
مسعودسعد،
گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت
ور ماه تویی مرا چرا باید کاست،
امیر معزی (از جهانگیری)،
زآنکه در حسن برافزونی و بر کاست نه ای
من بعشق تو بر افزونم و بر کاست نیم،
سوزنی،
،
کم، ناقص، مقابل فزود:
هست لایق با چنین اقرار راست
آن نصیحت ها و آن کردار کاست،
مولوی،
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست
کو بدریاها نگردد کم ّ و کاست،
مولوی،
ببند ای پسر دجله در آب کاست
که سودی ندارد چو سیلاب خاست،
سعدی (بوستان)،
،
کاسته، گمشده، (جهانگیری)، نقصان یافته،
ماضی کاستن، (برهان) :
یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست
چه افزود بر کوه و از وی چه کاست،
نظامی (اقبالنامه ص 247)،
نانم افزود و آبرویم کاست
بی نوائی به از مذلت خواست،
سعدی،
،
دروغ باشد که عربان کذب گویند، (برهان)، گاهی افادۀ معنی دروغ و کج نیز کند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نعت از کسوت، رجل کاس، مرد جامه پوشیده و بالباس، (ناظم الاطباء) : واقعد فانک انت الطاعم الکاسی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 237)
لغت نامه دهخدا
نقصان و کم شدگی، نقص، منقصت:
که ای برتر از کژّی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی،
فردوسی،
چنین گفت موبدبه شاه جهان
که آن گور دیوی بد اندر نهان
که بهرام را خواند ازراستی
پدید آرد اندر دلش کاستی،
فردوسی،
گر ایدون که یابم ز تو راستی
بشویی به دانش دل از کاستی،
فردوسی،
خداوند هستی وهم راستی
از اویست بیشی و هم کاستی،
فردوسی،
به گیتی کیمیا چون راستی نیست
که عز راستی را کاستی نیست،
(ویس و رامین)،
چو در داد شاه آورد کاستی
به پیچد سر هر کس از راستی،
اسدی (گرشاسبنامه)،
چو گشتی تمام آیدت کاستی،
اسدی (ایضاً)،
بلکه مصنوعی تمام است این بقول منطقی
گر تمام این است هرگز نیست او را کاستی،
ناصرخسرو،
ترا من همی راستی داده ام
تو از من همی کاستی جسته ای،
ناصرخسرو،
بر زمین چون پادشا گشتی گرفتی کاستی
بر فلک چون بدر گردد کاستی گیرد قمر،
امیرمعزی،
ماه ندیده کاستی سرو کشیده راستی
دلبرمن براستی راست چنان آمده ست،
سوزنی،
از کجی افتی به کم و کاستی
وز غم رستی تو اگر راستی،
نظامی،
، خسارت، ضرر، زیان، حیله، کژی، کاستی ماه، امحاق
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کلاه مردانۀ لبه دار. انواع کلاههایی که سربازان بسر میگذارند
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ورزقان و یک هزار و پانصد گزی ارابه رو تبریز به اهر، جلگه و معتدل و دارای 634 تن سکنه است، آب از چشمه و رود خانه اهر دارد، محصول آن غلات و سیب زمینی و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است، دارای دو معدن آب گرم برای امراض جلدی است، محل سکنای طایفۀ ایل یاغ بستلو، و دارای دستۀ ژاندارمری و محضر رسمی ازدواج و طلاق است، راه ارابه رو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تاسیتوس، مورخ شهیر رومی که بین سالهای 54 و 56 میلادی در روم متولد شد و در حدود سال 120 میلادی درگذشت، وی از شاگردان ’آپر’ و ’ژولیوس سکوندوس’ و احتمالاً ’کنتی لین’ بود، تاسیت از نویسندگان درجۀ اول عالم و از بزرگ زادگان روم بود و در زمان ’وسپاسیا’ شاغل کارهای بزرگ گردید، و در زمان ’تیتوس’ به درجۀ سناتوری رسید و سپس از کارهای دولتی کناره گرفت، خطابه های مشهوری نوشت که امروزه در دست نیست، آثاری که اکنون از وی باقی مانده است از شاهکارهای ادبی لاتین میباشدو عبارتند از: 1- مکالمات خطبا که بسال 81 میلادی نوشت و بسال 95 میلادی انتشار یافت، وی سه مسألۀ مشخص را مورد بحث قرار میدهد: الف - ارزش تطبیقی فصاحت و شعر، ب - آیا فصاحت رو به انحطاط میرود؟ ج - علل انحطاط وی، (با آن که بعضی این اثر را از تاسیت نمیدانند معهذا بنظر میرسد که کتاب مزبور منسوب بدو باشد)، 2- زندگی ’اگریکلا’ بسال 98 میلادی 3- آداب ژرمن ها بسال 98 م، 4- تواریخ، از سقوط نرون امپراطور روم تا حادثۀ ’تروا’ (سالهای 69-96) که متأسفانه از این کتب فقط چهار کتاب اول و ابتدای کتاب پنجم باقی مانده است، در کتاب اخیر حوادث 2 سال (69 و 70) ذکر شده است، 5- سالنامه ها، وی تاریخ دانی کامل بود و علاوه بر آن به ادبیات علاقۀ وافر داشت، تاسیت زمان خود را بخوبی درک و درباره آن قضاوت میکرد، او مردی بدبین بود ولی آنگاه که به حقیقتی برمیخورد آن را می ستود، این بدبینی موجب شد که در وی قدرت نفوذ قابل ستایشی در تجزیه و تحلیل و بدست آوردن علل مخفی حوادث پیدا گردد، آثار گرانبهایش قابل تحسین است و شخصیت ها و حوادث مذکور در آن زنده و عاری از هرگونه تعصب میباشد، رجوع به تاسیتوس و قاموس الاعلام ترکی و تمدن قدیم فوستل دوکلانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469 و ایران باستان ج 1 ص 83 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاست
تصویر کاست
کاهیدن، کاستن، نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسی
تصویر کاسی
جامه پوش پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسیتریت
تصویر کاسیتریت
سنگ معدن قلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسیس
تصویر کاسیس
فرانسوی انگور سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسیه
تصویر کاسیه
لاتینی تازی گشته سیا (سنا) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیت
تصویر تاسیت
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلسیت
تصویر کلسیت
فرانسوی آهکین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کاس کاسه ها جامها پیاله ها، نوعی از آلات موسیقی و آن سازهای ضربی است که برای هر صدایی یک سیم دارند و در نوازندگی با آنها انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد (مقاصد الحان)} کاسات و طاسات دقیق در انداختند و مطربان خوب الحان خوش آواز آغاز... ساز کردند) (سلجوقنامه ظهیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
کمی نقصان کم شدگی منقصت مقابل افزونی بیشی: (خداوند هستی و هم راستی از اویست بیشی و هم کاستی)، ضرر زیان، انحراف منحرف شدن کجی کژی: (چنین گفت موبد بشاه جهان که آن گور دیوی بد اندر نهان که بهرام را خواند از راستی پدید آرد اندر روش کاستی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خودار کلاه خود کلاه مردانه لبه دار، هر یک از انواع کلاههای لبه دار که سربازان بر سر گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تلخه دار از گیاهان درختچه ایست از تیره عرعرها بارتفاع 2 تا 3 متر و دارای شاخه های نا منظم و برگهای متناوب و شامل 3 تا 5 برگچه بی کرک و کامل که بطور خود رو در آمریکای جنوبی میروید. گلهایش قرمز و بدون بو و منظم و مجتمع بصورت خوشه و شامل کاسه بسیار کوچک مرکب از 3 تا 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 10 پرچم است. تخمدانش دارای 5 خانه و میوه اش شفت و سیاه رنگ مرکب از 5 تقسیم است و درون هر تقسیم یک دانه قرار دارد. چوب کاسیا سفید رنگ است ولی لکه های زرد رنگی بر روی آن قابل تشخیص میباشد. چوب مزبور بدون بو و دارای طعم بسیار تلخ است و دارای ماده تلخی است که مورد استعمال دارویی دارد و بصورت گرد و قطعاتش بصورت دم کرده یا خیسانده و یا عصاره هر دو در طب به عنوان تقویت کننده دستگاه گوارش مصرف میشود. پس از مصرف کردن چوب کاسیا حرکات دودی شکل روده زیاد میشود و ترشحات صفر او بزاق و همچنین ترشحات شیر افزایش می یابد. گاهی دم کرده چوب کاسیا را بصورت تنقیه جهت از بین بردن کرمک مصرف میکنند. چوب کاسیا در بازار بنام چوب سورینام عرضه میشود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زیبال از پرندگان پرنده ایست سیاه رنگ باندازه سار از راسته سبکبالان بومی آمریکای جنوبی پرهای پشت آن زرد طلایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاست
تصویر کاست
((س))
محفظه کوچک که در آن نوار فیلم یا نوار ضبط صوت قرار دارد، پوش نوار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاست
تصویر کاست
((سْ تْ))
کاهش، نقصان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسکت
تصویر کاسکت
((کِ))
کلاه لبه دار، کلاهی از جنس فلز و غیره که سر را از خطر حفظ می کند، کلاه ایمنی
فرهنگ فارسی معین
((یْ))
وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیله بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسیک
تصویر کاسیک
پرنده ای است سیاه رنگ به اندازه سار از راسته سبکبالان، بومی آمریکای جنوبی، پرهای پشت آن زرد طلایی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
نقصان، کم شدگی، کم خردی، نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
تقصان، نقیصه، نقص، معضل
فرهنگ واژه فارسی سره
کاهش، کمی، منقصت، نقص، نقصان، نقیصه
متضاد: فزونی، کمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازتاب پذیری، انعکاس
دیکشنری اردو به فارسی