جدول جو
جدول جو

معنی کاسج - جستجوی لغت در جدول جو

کاسج
خارپشت بزرگ تیرانداز، سیخول
تصویری از کاسج
تصویر کاسج
فرهنگ فارسی عمید
کاسج(سُ)
کاسجوک. خارپشت کلان تیراندازرا گویند. (برهان). رکاشه و ریکاشه. (جهانگیری) (انجمن آرا). تشی. نوعی از قنفذ کبیر جبلی:
بروی صف شده از زخم یاسج
همه اعضاش همچون پشت کاسج.
نزاری قهستانی (ازجهانگیری).
و رجوع به کاسجوک و تشی شود
لغت نامه دهخدا
کاسج
خارپشت کلان تیر انداز را گویند
تصویری از کاسج
تصویر کاسج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاست
تصویر کاست
دارای کمی، ناقص، کمی، کاهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالج
تصویر کالج
آموزشگاه یا مؤسسۀ عالی، کفش بدون پاشنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسک
تصویر کاسک
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاست
تصویر کاست
محفظۀ پلاستیکی مستطیل شکل و کوچک دارای دو قرقره که نوار به دور آن ها پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسب
تصویر کاسب
کسی که مغازه ای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش می کند، کنایه از کسی که برای به دست آوردن چیزی می کوشد، کوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسر
تصویر کاسر
شکننده، ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد، ظریف، آسیب پذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
تیر پیکان دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسج
تصویر ناسج
بافنده، سخن آرا بافنده جامه نساج
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کوسه: مرد پارسی تازی گشته کوسه: ماهی کوسه، جمع کواسج
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاست
تصویر کاست
کاهیدن، کاستن، نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسد
تصویر کاسد
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسر
تصویر کاسر
شکننده یکی از انواع پست ماهوت چون شالکی: (نیست جز اطلس و الباغ و میان تو کاسر پادشاهی که بهمسایه گدایی دارد) (نظام قاری) شکننده قاطع، دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردناک میشکند. یا عقاب کاسر. عقابی که وقت فرود آمدن پرها را فراهم آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالج
تصویر کالج
ماخوذ از زبان انگلیسی، دبیرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسف
تصویر کاسف
بدحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
سست و کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه
تصویر کاسه
ظرفی باشد که چیزی در آن خورند، قدح، جام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسی
تصویر کاسی
جامه پوش پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارج
تصویر کارج
کفک زده نان کفک زده
فرهنگ لغت هوشیار
بار دار: ماده شتر، بار ناپذیر ماده شتر از واژگان دو پهلو، تیز رو: ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهخود، مغفر، ظرفی چوبین سفالین یا چینی گود که در آن چیزی خورند یا نوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسد
تصویر کاسد
((س))
ناروا، بی رونق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسب
تصویر کاسب
((س))
بازاری، سوداگر، جمع کسبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاست
تصویر کاست
((س))
محفظه کوچک که در آن نوار فیلم یا نوار ضبط صوت قرار دارد، پوش نوار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاست
تصویر کاست
((سْ تْ))
کاهش، نقصان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسه
تصویر کاسه
((س))
پیاله، ظرف، کوس، بیرونی ترین پوشش گل
کاسه داغ تر از آش: کنایه از واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند
کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: کنایه از نیرنگی در کار بودن
کاسه کوزه کسی را به هم زدن: کنایه از شر و فساد و خرابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسر
تصویر کاسر
((سَ))
یکی از انواع پست ماهوت چون شالکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسر
تصویر کاسر
((س))
شکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسل
تصویر کاسل
((س))
سست و کاهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالج
تصویر کالج
((لِ))
آموزشگاه، مدرسه عالی، مدرسه شبانه روزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
((س))
یاسچ، یاسیج، تیر پیکان دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسب
تصویر کاسب
سوداگر، پیشه ور
فرهنگ واژه فارسی سره