جدول جو
جدول جو

معنی کازبک - جستجوی لغت در جدول جو

کازبک(بِ)
یکی از بلندترین و مرتفعترین نقاط قفقاز مرکزی نزدیک گردنۀ ’داریل’. جمعیت 5043 تن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

طایفه ای از مغولان که از اعقاب سپاهیان چنگیز در ماوراءالنهر و نواحی بین دریاچۀ آرال و دریای خزر هستند، از مردم ازبک، ازبکی مثلاً کشتی گیر ازبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابک
تصویر کابک
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، آشیان، آشانه، پدواز، کابوک، پیواز، بتواز، تکند، وکر، وکنت، آشیانه، پتواز
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بَ)
طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود.
- مثل ازبکها، تشبیهی مبتذل، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهند
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کابوک. آشیان مرغان را گویند عموماً و آشیان کبوتر و مرغ خانگی و گنجشکی که در خانه آشیان داشته باشد خصوصاً. (برهان قاطع) : شریجه، کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب) :
چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک
چو مارسغدی ره یافته به هر کاواک.
سوزنی.
آنکه طبعش در کبوتر خانه روحانیان
از بروج رفرف افلاک کابک میکند.
سیف اسفرنگی.
بقصر جاهش ار پرد پرستک
کند از شهپرسیمرغ کابک.
سراج الدین راجی.
، زنبیل مانندی را نیز گویند که در خانه ها آویزند تا کبوتر در آن تخم کند و بچه برآرد. (برهان) : جدیله، کابک کبوتران. (منتهی الارب) ، رفیده را نیز گفته اند و آن لته ای چند باشدکه بر روی هم دوزند مانند گرد بالشی و خمیر نان را تنک ساخته بر روی آن گسترانن-د و ب-ر تن-ور چسبانن-د. (ب-رهان)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از تاتار اوزبک، دشنام است: بی ریخت بد گل نا آراسته ژولیده
فرهنگ لغت هوشیار
کابوک} چو کبتر تبسی خانه کرده نهر کابک چو مار سغدی ره یافته بهر کاواک) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابک
تصویر کابک
لانه مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه کند، کابوک، کاوک، کاواک، کاووک
فرهنگ فارسی معین