جدول جو
جدول جو

معنی کابک

کابک
لانه مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه کند، کابوک، کاوک، کاواک، کاووک
تصویری از کابک
تصویر کابک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کابک

کابک

کابک
کابوک} چو کبتر تبسی خانه کرده نهر کابک چو مار سغدی ره یافته بهر کاواک) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

کابک

کابک
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، آشیان، آشانِه، پَدواز، کابوک، پیواز، بَتواز، تَکَند، وَکر، وُکنَت، آشیانِه، پَتواز
کابک
فرهنگ فارسی عمید

کابک

کابک
کابوک. آشیان مرغان را گویند عموماً و آشیان کبوتر و مرغ خانگی و گنجشکی که در خانه آشیان داشته باشد خصوصاً. (برهان قاطع) : شریجه، کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب) :
چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک
چو مارسغدی ره یافته به هر کاواک.
سوزنی.
آنکه طبعش در کبوتر خانه روحانیان
از بروج رفرف افلاک کابک میکند.
سیف اسفرنگی.
بقصر جاهش ار پرد پرستک
کند از شهپرسیمرغ کابک.
سراج الدین راجی.
، زنبیل مانندی را نیز گویند که در خانه ها آویزند تا کبوتر در آن تخم کند و بچه برآرد. (برهان) : جدیله، کابک کبوتران. (منتهی الارب) ، رفیده را نیز گفته اند و آن لته ای چند باشدکه بر روی هم دوزند مانند گرد بالشی و خمیر نان را تنک ساخته بر روی آن گسترانن-د و ب-ر تن-ور چسبانن-د. (ب-رهان)
لغت نامه دهخدا

بابک

بابک
باباک، پدر غنی، حاکم ایل، پدر کوچک، نام پیشوای خرم دینیان، استوار، پاپک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا، پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعرکرد علی اصغر سریری (نگارش کردی: بابهک)
بابک
فرهنگ نامهای ایرانی

بابک

بابک
پدر (بتحبیب) : (پسر گفتش ای بابک نامجوی، یکی مشکلت می بپرسم بگوی) (بوستان)
بابک
فرهنگ لغت هوشیار

چابک

چابک
چالاک، فرز، تند، سبک چست و چالاک زرنگ، ماهر زبر دست، تازیانه شلاق
فرهنگ لغت هوشیار