جدول جو
جدول جو

معنی کاریک - جستجوی لغت در جدول جو

کاریک
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، در 38500گزی جنوب باختری شوسۀ مهاباد، 19500گزی جنوب باختری شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، سردسیر و سالم و سکنۀ آن 120 تن است، آب از رود خانه بادین آباد، دارد، محصول آن غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاریک
تصویر چاریک
چهاریک، یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاریز
تصویر کاریز
مجرای آب روان در زیر زمین، قنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باریک
تصویر باریک
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
مقابل روشن، تیره و تار، کنایه از پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، کنایه از بد، کنایه از افسرده، اندوهگین، خشمگین، کنایه از گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردک
تصویر کاردک
کارد کوچک، آلت فلزی دم پهن و دسته دار که در نقاشی برای آستر کشیدن، آمیختن و ساختن رنگ ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
نقیص روشن، تیرگی و ظلمت گردک آرایی (گردک حجله حجله زفاف) تیره تار مظلم ظلمانی مقابل روشن، سیاه، نا خردمند، گمراه، عاری از صفا پلید، بد کار سیاهکار، پیچیده مبهم مشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچیک
تصویر کاچیک
ریچاری که از عسل سازند، شیره انگور شیره مویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاردک
تصویر کاردک
کارد کوچک، آلت فلزی دم پهن دسته دار که در نقاشی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زیبال از پرندگان پرنده ایست سیاه رنگ باندازه سار از راسته سبکبالان بومی آمریکای جنوبی پرهای پشت آن زرد طلایی است
فرهنگ لغت هوشیار
آب باشد که در زیر زمین از چاه بچاه برند، جوی آبی باشد که در زیر زمین بکنند تا آب از آن روان شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچیک
تصویر کاچیک
شیره انگور، شیره مویز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاریز
تصویر کاریز
قنات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسیک
تصویر کاسیک
پرنده ای است سیاه رنگ به اندازه سار از راسته سبکبالان، بومی آمریکای جنوبی، پرهای پشت آن زرد طلایی است
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
ابزاری با تیغه فلزی دارای لبه پهن برای گستردن رنگ یا بتونه ساخته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
تیره، تار، سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
کم عرض، کم پهنا، نازک، دقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریک
تصویر باریک
میان کمر باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامیک
تصویر کامیک
اختیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاریز
تصویر کاریز
قنات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باریک
تصویر باریک
Slim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
Bleak, Bleary, Dark, Gloomy, Grim, Shadowed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
苍白的 , 模糊的 , 黑暗的 , 阴沉的 , 阴森的 , 阴暗的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
瘦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
ponury, zamazany, ciemny, zacieniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
мрачный , мутный , темный , затененный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
похмурий , розмитий , темний , похмурий , похмурий , затемнений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باریک
تصویر باریک
стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریک
تصویر تاریک
trostlos, verschwommen, dunkel, düster, schattiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
schlank
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باریک
تصویر باریک
худой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باریک
تصویر باریک
magro
دیکشنری فارسی به پرتغالی