جدول جو
جدول جو

معنی کارپژول - جستجوی لغت در جدول جو

کارپژول
کارفژول. کارافژول. رجوع به کارافژول شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارپژوه
تصویر کارپژوه
کارپژوهنده، مفتش، بازرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
کارفرما، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاراوژول
تصویر کاراوژول
کاروژول، کارفرما، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
کارساز، کاردان، برای مثال کاربشولی که خردکیش شد / از سر تدبیر و خرد پیش شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
ژان باتیست. مجسمه ساز فرانسوی، متولد در ’والانسین’ سازندۀ پیکره های ’رقص’ (در اپرای پاریس) و ’چهار بخش جهان’ (چشمۀ لوکزامبورک) و ’اگولن’ و مجسمه های نیم تنه که در نهایت هنرمندی ساخته شده است. (1827- 1875)
لغت نامه دهخدا
ویکتور، آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839- 1924 میلادی)، نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است
لغت نامه دهخدا
نام قدیم کشورکابل، از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: ’هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید’ واکرته اسم قدیم کشور کابل است، در گزارش پهلوی اوستا این کلمه بکاپول ترجمه گردیده، اما لفظ خنه ثئیتی بقول بارتولمه ایرانی نیست و نمیدانیم معنی لغوی آن چیست، فقط اطلاع داریم که یکی از پتیاره های کابلی است که گرشاسب فریفتۀ او شده بود و در بند 5 از فرگرد 19 وندیداد نیز از او یاد شده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 421)
لغت نامه دهخدا
کپسول، به لغت ’کپسول’ رجوع شود
لغت نامه دهخدا
کارساز. آنکه کاری انجام دهد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پیشکار و گماشته و کارگزار. (ناظم الاطباء). به کار وادارکننده. و هین رجل یکون مع الاجیر فی العمل یحثه علیه. (تاج العروس). رجوع به افژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
کارافژول. کارفرما و مزدور و خدمتگار. (آنندراج). پیشکار و گماشته و کارگزار و مباشر و اجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به کارافژول شود
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ)
ایالت قدیم اطریش که سکنۀ آن اسلون ها هستند. در 1919 بین یوگوسلاوی و ایتالیا تقسیم شد. پایتخت آن لیوبلیانا (به آلمانی لیباخ) میباشد
لغت نامه دهخدا
(پِ)
برچه. (فرهنگستان). قسمتهای کوچک مادگی گل که میوه را میسازند
لغت نامه دهخدا
کارفرما، (آنندراج)، سرکار و ناظر کارکنان و عمله جات، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
مفتش
لغت نامه دهخدا
(پَ)
شخصی را گویند که بر سر مزدوران بایستد و ایشان را کار فرماید و نگذارد که ایشان در کار تعلل کنند. (برهان). کارفرما و سرکار و عمله و بنا. (انجمن آرا) (آنندراج). مطلق کارفرما و آنکه بر سر فعله و بنّاو مزدور باشد و به آنها کار فرماید و سرکار و مباشرو گماشته. (ناظم الاطباء). در لسان العجم تألیف شعوری بمعنی ’کارافژول’ آمده است. (شعوری ج 2 ص 248 ب)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ اَ کَ)
کارافژول. رجوع به کار افژول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار پژوه
تصویر کار پژوه
مفتش بازرس
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بر سر مزدوران بایستد و ایشانرا کار فرماید و نگذارد که در کار تعلل کنند سر عمله سر کارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارافژول
تصویر کارافژول
پیشکار، گماشته و کارگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاراوژول
تصویر کاراوژول
کارفرما، پیشکار کارگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپژول
تصویر کاپژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی تفنگ، گونه ای میوه خشک شکوفا که از چند بر چه بوجود آمده است. میوه کپسول دارای اشکال متعدد است. در برخی میوه ها قسمتی از میوه مانند سر پوش از روی قسمت دیگر برداشته میشود. در این صورت کپسول را بنام مجری یا پیکسید میخوانند مانند میوه با رهنگ و گل ناز و برخی دیگر بواسطه سوراخها یی که در زیر صفحه کله واقع است دانه را آزاد میکنند در این صورت گرز خوانده میشوند مانند میوه شقایق و خشخاش. برخی میوه ها هم شکفتنشان با صدایی نسبه شدید توام و ناگهانی است مانند میوه گیاه فلوکس و میوه هور، پوشینه ای ژتینی و باندازه های مختلف که گرد ها و گاهی مایعات و روغنهای داوریی را به جهت مخفی نگهداشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافژول
تصویر کافژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارپژوه
تصویر کارپژوه
مفتش، بازرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار پژولی
تصویر کار پژولی
عمل کار افژول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
((بَ))
کاربشولنده، آن که کاری را انجام دهد، گزارنده کارها، کار ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
((وَ))
کاروژولنده، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی معین
دوشاهی
فرهنگ گویش مازندرانی