جدول جو
جدول جو

معنی کارنای - جستجوی لغت در جدول جو

کارنای
کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی، خرنای، کرنای، نای رویین، نای ترکی
تصویری از کارنای
تصویر کارنای
فرهنگ فارسی عمید
کارنای
کرنا، کرنای (بتخفیف راء و نیز بتشدید آن)، کره نای، خرنای، ظاهراً از: کر (= کار بمعنی جنگ) + نای (نای جنگی)، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین: کرنا و کرنای)، مرکب از ’کار’ بمعنی جنگ و ’نای’ بمعنی شیپور، (از ایران باستان ص 1467)، و نیز رجوع به ’کارانس’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارناس
تصویر فارناس
(پسرانه)
نام پادشاه کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرنای
تصویر کرنای
کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی، خرنای، کارنای، نای رویین، نای ترکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، نای ترکی، سرغین، سورنای، نای رومی، شهنا، سورنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 15هزارگزی شمال باختری دشتیاری، کنار راه مالرو و قصر قند به دشتیاری، جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 250 تن، آب از باران و چاه، محصول آنجا حبوبات، ذرت، لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه آنجا مالرو است، ساکنین از طایفۀ سردار زائی هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ترکمن ایران، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103)
لغت نامه دهخدا
عید کارنی نام عیدی در یونان قدیم که نه روز طول میکشید، (از ایران باستان چ 1 ص 779)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
آلت شنیدن کران. (یادداشت مؤلف) ، کرنا. نای بزرگ که آن را می نوازند و این مبدل به خرنای است و خربمعنی بزرگ و کلان بسیار مستعمل است. (آنندراج). نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). شیپور. بوق. بوق جنگی. (لغت شاهنامه) :
برفتند نزدیک پرده سرای
برآمد خروشیدن کرنای.
فردوسی.
سوی میمنه طوس نوذر بپای
دل کوه پرنالۀ کرنای.
فردوسی.
سپهدار ایران بزد کرنای
سپاه اندرآورد و بگرفت جای.
فردوسی.
زود آ که شود روزم چون روز قیامت
کوس تو و کرنای تو همچون زدن صور.
امیرمعزی (از آنندراج).
خروش آمد و نالۀ کرنای
برفتند گردان لشکر ز جای.
نظامی.
به غلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای.
نظامی.
ز شوریدن نالۀ کرنای
برافتاد تب لرزه بر دست و پای.
نظامی.
گرفته جهان نالۀ کرنای
خروشان شده زنگ و هندی درای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان در کاسعیده بخش چهار دانگۀ شهرستان ساری 270 شمال باختری (کذا) کیاسر، 8هزارگزی شمال راه عمومی ساری به کیاسر، کوهستان جنگلی و معتدل و مرطوب مالاریائی و دارای 290 تن سکنه است آب از چشمه سار دارد، محصول آن غلات و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داریست، صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی در ’پونت’ که اهالی آن تسلیم اسکندر نشدند و کرسی ولایت پونت را هالیکارناس می نامیدند، (از ایران باستان ج 2 ص 1268)
لغت نامه دهخدا
روستائی در بالای خرابه های ’تب’ در کشور مصر
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی دراز که در قدیم بهنگام جنگ آنرا مینواختند. توضیح امروزه نیز در ولایات شمالی ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهنای
تصویر شاهنای
سورنای سرنا شهنا
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسای
تصویر پارسای
پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اول هر چیز را که رنگ کنند (رنگ) گویند و چون آن رنگ بجامه دیگر سرایت کند (وارنگی) نامند: (صفای صبحدم آیینه وارش شفق وار نگی گلگون غذارش) (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
آلت شنیدن کران، نوعی از نفیر، بوق، شیپور، کرنا، نای بزرگ که آنرا می نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائنات
تصویر کائنات
موجودات و مخلوقات، آفریدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
((ر))
درخت است پایا از تیره مرکبات با میوه کروی و معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاکنای
تصویر چاکنای
حنجره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
نارنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
نارنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع چهاردانگه ی سورتچی شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی