جدول جو
جدول جو

معنی کارم - جستجوی لغت در جدول جو

کارم(رِ)
ماری - انتوان. طباخ فرانسوی متولد در پاریس. مؤلف کتبی چند در هنر طباخی. (1784- 1833)
لغت نامه دهخدا
کارم
زمین کشت شده، زمین قابل کشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارمن
تصویر کارمن
(دخترانه)
قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارن
تصویر کارن
(پسرانه)
نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم گودرز قیام کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
(دخترانه)
بزرگوار، گرامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صارم
تصویر صارم
(پسرانه)
شمشیر تیز، قطع کننده، برنده، مرد دلیر، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارم
تصویر بارم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاره
تصویر کاره
کسی که چیزی را ناپسند می شمارد، کراهت دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارد
تصویر کارد
وسیله ای دارای دسته و تیغه برای بریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طارم
تصویر طارم
خرگاه، سراپرده، گنبد، خانۀ چوبی، نردۀ چوبی یا فلزی، چوب بستی که برای تاک درست می کنند
طارم اخضر: کنایه از آسمان
طارم اطلس: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم اعلی: کنایه از آسمان، فلک، عرش برین
طارم فیروزه: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم نیلگون: کنایه از آسمان، طارم اخضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
گرامی تر، بزرگ تر، جوانمردتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکارم
تصویر مکارم
مکرمت ها، بزرگی ها، کرم ها، جوانمردی ها، جمع واژۀ مکرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
اکرم ها، گرامی ترها، بزرگ ترها، جوانمردترها، جمع واژۀ اکرم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رِ)
جمع واژۀ عکرمه. (دهار). رجوع به عکرمه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مکرمه. (دهار). جمع واژۀ مکرم و مکرمه. (منتهی الارب). جمع واژۀ مکرمه. (ناظم الاطباء). نوازشها و بزرگواریها واین جمع مکرمت است. (غیاث) (آنندراج). نوازشها و مکرمتها و بزرگیها. (ناظم الاطباء). نیکیها. خوبیها. بزرگواریها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کز فروغ مکارمش هزمان
مورچه بشمرد ز دور ضریر.
خسروی.
مکارمها بحکم تو گرفته ست استقامتها
که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها.
منوچهری.
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199).
میان خلق سرافراز و تازه کرد مرا
مکارم تو چوسرو و چو سوسن آزاد.
مسعودسعد (دیوان ص 112).
مزیت و رجحان این پادشاه دیندار در مکارم خاندان مبارک... بر پادشاهان عصر... از آن ظاهرتر است که... (کلیله و دمنه). تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است. (کلیله و دمنه). ذکر مکارم تو مستحث و متقاضی صداقت و زیارت گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 179). اقتدا و تقیل این پادشاه بنده پرور... در جهانداری به مکارم خاندان مبارک بوده است. (کلیله و دمنه).
چه چشمهاست که آن نیست از مکارم تو
زهی کریم بواجب که چشم بد ز تو دور.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 232).
کلک او قصر مکارم می طرازد هرزمان
نام اوچتر معالی می فرازد هرزمان.
خاقانی.
حافظ دین بوالحسن بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمۀ احسان او.
خاقانی.
آن قبۀ مکارم و آن قبلۀ معالی
آن فرضۀ معلی آن روضۀ منور.
خاقانی.
درخت انجیر چون همت اهل مکارم که عطا بیش ازوعده رسانده میوه بیش ازبرگ بیرون آورده. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 7). به شرف دستبوس اعلی که سرچشمۀ نیل مکارم است... (منشآت خاقانی، ایضاً ص 75). روضۀ مکارم پژمرده و دوحۀ معارف افسرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 443). جز در پناه این جناب مجد و مکارم نپروریدم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 8). بر آوازۀ محاسن و مکارم پادشاه به خدمت آستانۀ او شتافت. (مرزبان نامه، ایضاً ص 48). از قضیت مکارم و سجیت اکارم دور افتد. (مرزبان نامه، ایضاً ص 116). آواز نوبت جهانداری و آوازۀ مکارم و معالی تو شنیدم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 218). صیت مآثر و مکارم او به گوش اکابر و اصاغر می رسانند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 300). فضلۀ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان).
تا بود نام از مکارم زنده اهل جود را
در جهان از جود اونام مکارم زنده باد.
ابن یمین.
در مکارم هر بنا کان همت رادش نهد
چار رکن آن مشید زین چهار ارکان شود.
ابن یمین.
- مکارم آموز، آنکه مکرمت ها بیاموزد. آموزندۀ بزرگواریها: ابدالدهر مکانت اندوز کیان و مکارم آموز برمکیان باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 203).
- مکارم اخلاق، فضایل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خویهای پسندیده. اخلاق ستوده:
آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک
پروردۀ مکارم اخلاق تو منم.
منوچهری.
شرایع و احکام دین و مکارم اخلاق را بیان کرد. (کشف الاسرار، ج 3 ص 764).
داند که از مکارم اخلاق در صفا
چون طوبی از بهشتم و چون جان ز کشورم.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 328).
به مکارم اخلاق متحلی شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 397). شمس المعالی قابوس...به شرف نفس و مکارم اخلاق و وفور عقل... مستثنی بود. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 274). به برکات آن مکارم اخلاق صیت جهان نوردش به نیکنامی واحدوثۀ جمیل در اقالیم جهان سایرتر است. (المعجم چ دانشگاه ص 17).
اگر مرا هنری نیست یا خطایی هست
تو از مکارم اخلاق خویش یاد آری.
سعدی.
ممدوح اکابر آفاق است و مجموع مکارم اخلاق. (گلستان). از جملۀ مکارم اخلاق یکی بذل است یعنی اعطای چیز. (مصباح الهدایه چ همایی ص 346). و از جملۀ مکارم اخلاق عفو و احسان است. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 357).
تو کز مکارم اخلاق عالم دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود.
حافظ.
و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مکارم الاخلاق، عبارت است از گذشتن و عفو کردن از کسی که به شخص ستم کند و پیوند کردن مرکسی را که قطع کند و عطا کردن به کسی که شخص را محروم سازد و گفتن حق اگر چه درباره خود باشد و عفو و اغماض از مردم و مواسات با برادر خود در مال و بسیار ذکر خدا کردن و رضا به قضای خدا دادن و مکارم الاخلاق که به آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله اختصاص دارد ده چیز است: یقین و قناعت و صبر و شکر و حلم و حسن خلق و سخاوت و غیرت و شجاعت و مروت. (ناظم الاطباء) : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
تابوی در کنار وصل و فراق
دفتری از مکارم الاخلاق.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 573).
اگر شیطان ترا خلاف آن گوید و نماید که ما فرمودیم در این آیت از مکارم الاخلاق تو وی را دفع کند به استعاذت. (کشف الاسرار ج 3 ص 825). و رجوع به ترکیب قبل شود.
- مکارم عادات، عادتهای پسندیده. خویهای ستوده. مکارم اخلاق: توسعی دارد در فنون علم و مخصوص است به انواع مکارم عادات. (المعجم).
- مکارم نما، آنکه مکرمت ها و نیکیها نماید. آنکه بزرگواریها عرضه کند:
خاک سیاه بر سر آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارم نمای ری.
خاقانی.
، جمع واژۀ مکرم و مکرمه. (اقرب الموارد). رجوع به مکرم و مکرمه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رِ)
قبیله ای است از بلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
حاکم نشین ناحیۀ ’تارن’ بخش ’البی’. سکنه 11500 تن. معدن زغال سنگ و شیشه سازی و سیمان سازی دارد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دکتر کارمک، مؤلف انگلیسی. از این شخص کتابی بنام ’تعلیم نامه در عمل آبله زدن’ توسط ’حکیم باشی’ به فارسی ترجمه شده و به سال 1245 در تبریز با حروف سربی بچاپ رسیده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
ج اکرم. (ناظم الاطباء). کریمتران. (فرهنگ فارسی معین). گرامی تران و بخشنده تران. (آنندراج) (غیاث اللغات) : اگر نه این حشاشۀ مکرمت و بقیۀ اکارم... دل بازمیدادی... رقم سواد بر بیاض کشیدن محروم شدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 9). و رجوع به اکرم شود.
- سلیل الاکارم، که از دودمان گرامی و شریف باشد. والاگهر. نجیب زاده. والانژاد. (از یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
جمع اکرم، گرامی تران جمع اکرم کریمتران، گرانمایگان، جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ برنده، مرد رسا، شیر بیشه برنده (شمشیر)، مرد دلیر دلاور، جمع صوارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارم
تصویر شارم
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارم
تصویر خارم
رها کننده، سرد، بد کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارم
تصویر جارم
فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
گرامی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکارم
تصویر مکارم
نوازشها و بزرگواریها، نیکی ها و خوبیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکارم
تصویر مکارم
((مَ رِ))
جمع مکرمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارا
تصویر کارا
آکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
بخشنده تر، گرامی تر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
گرامی تران
فرهنگ واژه فارسی سره
کرم ها، محامد، مکرمت ها، خوبی ها، بزرگواری ها، نیکی ها
متضاد: ذمائم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی سار که پرهای سیاه و سفید دارد
فرهنگ گویش مازندرانی