جنگ گاه، (آنندراج)، میدان جنگ و نبرد، (ناظم الاطباء) : من مثال دادم تا شراعی زدند در میان کارزارگاه، آنجا فرودآمدم تا اقتدا بمن کنند و بکوشند تاخللی نیفتد، نکردند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 554)
جنگ گاه، (آنندراج)، میدان جنگ و نبرد، (ناظم الاطباء) : من مثال دادم تا شراعی زدند در میان کارزارگاه، آنجا فرودآمدم تا اقتدا بمن کنند و بکوشند تاخللی نیفتد، نکردند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 554)
کاروانگه. کاروانسرا ومحل اقامت کاروان. (ناظم الاطباء). خان: نگه کردم بگرد کاروانگاه بجای خیمه و جای رواحل. منوچهری. کاروان ظفر و قافلۀ فتح و مراد کاروانگاه به صحرای رجای تو کند. منوچهری. بچه ماند؟ بخوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و این جهان گذرنده دار خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). چون کاروان روان شدی وی بکاروانگاه میگشتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 227). مرد چنان کرد و بازگشت به کاروانگاه رسید، کاروان زده بودند همه کالاها برده و مردمان بسته و افکنده. (تذکره الاولیاء عطار). کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست در ره سیل خطر مگشا میان خویش را. صائب (از آنندراج). چو سرای کاروانگاه است دنیا بر گذر شب نمی آید که صد مسکین درو رنجور نیست. ملانظیری (از آنندراج)
کاروانگه. کاروانسرا ومحل اقامت کاروان. (ناظم الاطباء). خان: نگه کردم بگرد کاروانگاه بجای خیمه و جای رواحل. منوچهری. کاروان ظفر و قافلۀ فتح و مراد کاروانگاه به صحرای رجای تو کند. منوچهری. بچه ماند؟ بخوان کاروانگاه همیشه کاروانی را در او راه. (ویس و رامین). و این جهان گذرنده دار خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). چون کاروان روان شدی وی بکاروانگاه میگشتی. (مجمل التواریخ و القصص ص 227). مرد چنان کرد و بازگشت به کاروانگاه رسید، کاروان زده بودند همه کالاها برده و مردمان بسته و افکنده. (تذکره الاولیاء عطار). کاروانگاه حوادث جای خواب امن نیست در ره سیل خطر مگشا میان خویش را. صائب (از آنندراج). چو سرای کاروانگاه است دنیا بر گذر شب نمی آید که صد مسکین درو رنجور نیست. ملانظیری (از آنندراج)
محل بازار، (ناظم الاطباء)، آنجا که بازار کنند، میدان داد و ستد، آن قدر زمین که بازار در آن واقع شود، (آنندراج) : بر پهلوی مکه و طایف چاهیست که آنرا ذوالنخال خوانند آنجا هرسال عرب را بازاری بود و نزدیک بازارگاه دشتی است بزرگ و آنرا وادی حنین گویند، (ترجمه طبری بلعمی)، وزان پس کجا برگشایند راه بشهری کجا هست بازارگاه، فردوسی، ز دروازه تا پیش درگاه شاه همه بسته آذین ببازارگاه، فردوسی، ببستند آذین بشهر و براه همه برزن و کوی و بازارگاه، فردوسی، هر که را بی صرف کم شد نقد عمر هست مغبون اندرین بازارگاه، خاقانی، چو کارگاه ششتر و بغداد و روم گشت بازارگاه لشکر شاه از سخای تو، امیر معزی (از آنندراج)، و رجوع به بازارگه شود
محل بازار، (ناظم الاطباء)، آنجا که بازار کنند، میدان داد و ستد، آن قدر زمین که بازار در آن واقع شود، (آنندراج) : بر پهلوی مکه و طایف چاهیست که آنرا ذوالنخال خوانند آنجا هرسال عرب را بازاری بود و نزدیک بازارگاه دشتی است بزرگ و آنرا وادی حنین گویند، (ترجمه طبری بلعمی)، وزان پس کجا برگشایند راه بشهری کجا هست بازارگاه، فردوسی، ز دروازه تا پیش درگاه شاه همه بسته آذین ببازارگاه، فردوسی، ببستند آذین بشهر و براه همه برزن و کوی و بازارگاه، فردوسی، هر که را بی صرف کم شد نقد عمر هست مغبون اندرین بازارگاه، خاقانی، چو کارگاه ششتر و بغداد و روم گشت بازارگاه لشکر شاه از سخای تو، امیر معزی (از آنندراج)، و رجوع به بازارگه شود
میدان جنگ محل نبرد کار زار جای: (من مثال دادم تا شراعی زدند در میان کار زار گاه آنجا فرود آمدم تا اقتدا بمن کنند و بکوشند تا خللی نیفتد نکردند) (بیهقی)
میدان جنگ محل نبرد کار زار جای: (من مثال دادم تا شراعی زدند در میان کار زار گاه آنجا فرود آمدم تا اقتدا بمن کنند و بکوشند تا خللی نیفتد نکردند) (بیهقی)