جدول جو
جدول جو

معنی کاربشولی - جستجوی لغت در جدول جو

کاربشولی(بَ)
عمل کاربشول. کارسازی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
کارساز، کاردان، برای مثال کاربشولی که خردکیش شد / از سر تدبیر و خرد پیش شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارآشوبی
تصویر کارآشوبی
کارشکنی، برای مثال ز کارآشوبی مریم برآسود / رطب بی استخوان شد شمع بی دود (نظامی ۲ - ۲۳۹)، آشفتگی و خرابی کار
فرهنگ فارسی عمید
کارساز. آنکه کاری انجام دهد
لغت نامه دهخدا
کارشکنی، خرابی کار:
ز کارآشوبی مریم برآسود
رطب بی استخوان شد شمع بی دود،
نظامی،
رجوع به گنجینۀ گنجوی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول، کابلی، کابلی، کاولی، کولی، لولی، رجوع به لغت لولی شود:
یک سیه رو دیو کابولی زنی
گشت بر شهزاده ناگه رهزنی،
مثنوی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یکی از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از سیصد خانوارکه در حد چهاردانگه ساکن هستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار بشولی
تصویر کار بشولی
اجرای امور گزارش کارها کار سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بشول
تصویر کار بشول
آنکه کاری را انجام دهد گزارنده کارها کار ساز: (کار بشولی که خرد کیش شد از سر تدبیر و خرد پیش شد) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآشوبی
تصویر کارآشوبی
کارشکنی، خرابی کار
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربشول
تصویر کاربشول
((بَ))
کاربشولنده، آن که کاری را انجام دهد، گزارنده کارها، کار ساز
فرهنگ فارسی معین