- کارافتاده
- کنایه از کاردیده، تجربه دیده، عاشق
معنی کارافتاده - جستجوی لغت در جدول جو
- کارافتاده ((اُ دِ))
- با تجربه، آزموده، در مشکل افتاده، گرفتار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حادثه، واقعه پیش آمدن، واقعه سوء، با کسی معامله کردن
تجربه کار مجرب کاردیده: بوزنه دانست که خرک حرامزاده و کار افتاده است
تجربه کار مجرب کاردیده: بوزنه دانست که خرک حرامزاده و کار افتاده است
چارپایی که بارش از پشتش افتاده باشد، صاحب باری که بارش از پشت حیوان بارکش سقوط کرده باشد، وامانده از راه
آنکه یا آنچه در محل دور قرار گرفته، ویژگی زمین یا خانه ای که از آبادی و از مردم دور باشد
کاری پیش آمدن، حادثه ای رخ دادن، واقعه ای اتفاق افتادن
کار افتادن کسی را. حادثه ای پیش آمدن او را واقعه ای برای او اتفاق افتادن
کار افتادن کسی را. حادثه ای پیش آمدن او را واقعه ای برای او اتفاق افتادن
Farflung
удалённый
abgelegen
віддалений
odległy
lontano
lointain
afgelegen
بعيدٌ جدًّا
दूरस्थ
ห่างไกล
দূরবর্তী
از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
بجای خود قرار گرفته، کار کشته سرد و گرم روزگار دیده پخته مجرب: (آدم جاافتاده ایست)، مسن: (زن جاافتاده ایست)، کامل شده کاملا درست شده