آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم: مردی یا زنی کارآمد است: بجز فرهاد کورا تیشۀ آخر بکار آمد به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید. محسن تأثیر (از آنندراج). ، شی ٔ قابل استعمال
آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم: مردی یا زنی کارآمد است: بجز فرهاد کورا تیشۀ آخر بکار آمد به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید. محسن تأثیر (از آنندراج). ، شی ٔ قابل استعمال
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). - به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). - به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
لایق. مجرب. ورزیده. - به کارآمده،: او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [عبدالملک مستوفی] مردی دبیر است و مقبول القول و به کارآمده. (ایضاً ص 200). گفت [مسعود] غازی مردی راست است و به کارآمده، و در این وقت وی را گناهی نبود. (ایضاً ص 234). آنچه از آن به کارآمده تر و نادره تر بود... (ایضاً ص 114). امیر ماضی... وی را [حصیری را] سخت نیکو و عزیز داشتی... و امروز ما را به کارآمده تر یادگاریست. (ایضاً ص 209)
لایق. مجرب. ورزیده. - به کارآمده،: او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [عبدالملک مستوفی] مردی دبیر است و مقبول القول و به کارآمده. (ایضاً ص 200). گفت [مسعود] غازی مردی راست است و به کارآمده، و در این وقت وی را گناهی نبود. (ایضاً ص 234). آنچه از آن به کارآمده تر و نادره تر بود... (ایضاً ص 114). امیر ماضی... وی را [حصیری را] سخت نیکو و عزیز داشتی... و امروز ما را به کارآمده تر یادگاریست. (ایضاً ص 209)