جدول جو
جدول جو

معنی کارآمد - جستجوی لغت در جدول جو

کارآمد
کاردان، کارآزموده، شایسته، کسی که کارها را به خوبی انجام می دهد، چیزی که به کار آید و سودمند باشد
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
فرهنگ فارسی عمید
کارآمد
(پُ تَ / تِ)
آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم: مردی یا زنی کارآمد است:
بجز فرهاد کورا تیشۀ آخر بکار آمد
به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، شی ٔ قابل استعمال
لغت نامه دهخدا
کارآمد
آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
فرهنگ لغت هوشیار
کارآمد
((مَ))
شایسته، کاردان
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
فرهنگ فارسی معین
کارآمد
مفید
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
کارآمد
باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر
متضاد: بی تدبیر، بی فکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کارآمد
فعالٍ
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به عربی
کارآمد
Efficient
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کارآمد
efficient
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کارآمد
کارآمد
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به اردو
کارآمد
eficiente
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کارآمد
effizient
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به آلمانی
کارآمد
efektywny
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به لهستانی
کارآمد
эффективный
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به روسی
کارآمد
ефективний
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کارآمد
کارآمد، مفید
دیکشنری اردو به فارسی
کارآمد
দক্ষ
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به بنگالی
کارآمد
efficiente
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کارآمد
มีประสิทธิภาพ
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به تایلندی
کارآمد
bora
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کارآمد
verimli
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کارآمد
効率的な
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کارآمد
高效的
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به چینی
کارآمد
eficiente
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کارآمد
효율적인
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به کره ای
کارآمد
efisien
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کارآمد
कुशल
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به هندی
کارآمد
efficiënt
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به هلندی
کارآمد
יעיל
تصویری از کارآمد
تصویر کارآمد
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ دَ)
مفید و بافایده و سودمند. (ناظم الاطباء). بدردخوردنی
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170).
- به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
لایق. مجرب. ورزیده.
- به کارآمده،: او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [عبدالملک مستوفی] مردی دبیر است و مقبول القول و به کارآمده. (ایضاً ص 200). گفت [مسعود] غازی مردی راست است و به کارآمده، و در این وقت وی را گناهی نبود. (ایضاً ص 234). آنچه از آن به کارآمده تر و نادره تر بود... (ایضاً ص 114). امیر ماضی... وی را [حصیری را] سخت نیکو و عزیز داشتی... و امروز ما را به کارآمده تر یادگاریست. (ایضاً ص 209)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارآمدن
تصویر کارآمدن
((مَ دَ))
شایسته بودن، سر و کار داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارآمدان
تصویر کارآمدان
اکهاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارآمدی
تصویر کارآمدی
آکتیویزم
فرهنگ واژه فارسی سره