جدول جو
جدول جو

معنی کارآزمای - جستجوی لغت در جدول جو

کارآزمای
کارآزماینده، تجربه کننده، تجربه کار
تصویری از کارآزمای
تصویر کارآزمای
فرهنگ فارسی عمید
کارآزمای
(پَ فُ)
تجربه کننده. مجرب. تجربه کار. ممارس. کارآزمود. کارآزموده:
چو گیو و چو رهام کارآزمای
چو گرگین و خرّاد فرخنده رای.
فردوسی.
همی خواهداین پیر کارآزمای
که ترکان بجنگ اندر آرند پای.
فردوسی.
همی گفت کای باب کارآزمای
چرائی بدین خیره بودن بپای.
فردوسی.
ندیدند کارآزمایان صواب
که شاه افکند کشتی آنجا بر آب.
نظامی.
چنان کرد گنجور کارآزمای
که فرمود شاهنشه خوب رای.
نظامی.
شنید این سخن مرد کارآزمای
کهن سال و پروردۀ پخته رای.
سعدی (بوستان).
پسر پیش بین بود و کارآزمای
پدررا ثنا گفت کای نیکرای.
سعدی (بوستان).
و رجوع به کارآزمایی شود
لغت نامه دهخدا
کارآزمای
مجرب، تجربه کننده، کارآزموده
تصویری از کارآزمای
تصویر کارآزمای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارآزمایی
تصویر کارآزمایی
تجربه، تمرین
فرهنگ فارسی عمید
(زْ / زِ)
تجربه. ممارست. تمرین:
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
مهرآزما. مهرورز. عاشق. که دوستی وعشق و مهر را به امتحان و آزمایش گیرد:
مگر این دو مهرآزمای نژند
گسستند از دل به دیدار بند.
فردوسی.
به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.
(ویس و رامین).
مهرآزمای مهرۀ بازوش جان و عقل
حلقه به گوش حلقۀ گیسوش انس و جان.
خاقانی.
سنجر به سعی دولت او بود دولتی
باد از سیاستش شده مهرآزمای خاک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مخفف کارآزموده. تجربه دیده. از کار درآمده. مجرب. کارآزمای:
بجوئیم رخشت بیاریم زود
ایا پرهنرمرد کارآزمود.
فردوسی.
و رجوع به کارآزموده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارآزمایی
تصویر کارآزمایی
تجربه، ممارست، تمرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار آزمای
تصویر کار آزمای
تجربه کننده آزماینده، مجرب آزموده: (همی خواهد این پیر کار آزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار آزمایی
تصویر کار آزمایی
تجربه تمرین آزمایش: (بکار آزمایی دلش تیز شد در ان عزم رایش سبک خیز شد) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآزمایی
تصویر کارآزمایی
((زِ))
تجربه، آزمایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کازآزما
تصویر کازآزما
تجربه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کار آزمایی
تصویر کار آزمایی
تجربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
الكاريزمية
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
Charismatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
charismatique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
有魅力的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
چارزماتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
আকর্ষণীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
มีเสน่ห์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
mwenye mvuto
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
karizmatik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
カリスマ的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
charismatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
charyzmatyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
카리스마 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
karismatik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
आकर्षक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
charismatisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
carismatico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
carismático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
carismático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
харизматичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
харизматичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاریزمایی
تصویر کاریزمایی
כריזמטי
دیکشنری فارسی به عبری