جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کار آزمایی

کار آزمایی

کار آزمایی
تجربه تمرین آزمایش: (بکار آزمایی دلش تیز شد در ان عزم رایش سبک خیز شد) (نظامی)
کار آزمایی
فرهنگ لغت هوشیار

کار آزمای

کار آزمای
تجربه کننده آزماینده، مجرب آزموده: (همی خواهد این پیر کار آزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای)
کار آزمای
فرهنگ لغت هوشیار

کارآزمایی

کارآزمایی
تجربه. ممارست. تمرین:
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

زور آزمایی

زور آزمایی
نشان دادن زور و نیرو دست و پنجه نرم کردن، پهلوانی
زور آزمایی
فرهنگ لغت هوشیار

شاه آزمایی

شاه آزمایی
آزمودن شاه. عمل شاه آزماینده:
در آن انجمن بود بسیار کس
بشاه آزمایی گشاده نفس.
نظامی
لغت نامه دهخدا