کار آزمایی کار آزمایی تجربه تمرین آزمایش: (بکار آزمایی دلش تیز شد در ان عزم رایش سبک خیز شد) (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار
کار آزمای کار آزمای تجربه کننده آزماینده، مجرب آزموده: (همی خواهد این پیر کار آزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای) فرهنگ لغت هوشیار
کارآزمایی کارآزمایی تجربه. ممارست. تمرین: به کارآزمائی دلش تیز شد در آن عزم رایش سبک خیز شد. نظامی لغت نامه دهخدا
شاه آزمایی شاه آزمایی آزمودن شاه. عمل شاه آزماینده: در آن انجمن بود بسیار کس بشاه آزمایی گشاده نفس. نظامی لغت نامه دهخدا