جدول جو
جدول جو

معنی کائولن - جستجوی لغت در جدول جو

کائولن
خاکی که از تغییر شکل یافتن سنگهای آذرین گرانیتی یا فلدسپاتها (اغلب فلدسپات اورتوز) یا دیگر سنگهای آذرین که دارای ترکیبات سیلیکات آلومین باشند حاصل میشود. چون تغییر شکل این قبیل سنگهای آذرین به کائولن بر اثر تاثیر آبهای اسیدی (آب باران بر اثر حل گاز کربنیک هوا در آن) بمرور زمان انجام میگردد بدین جهت تشکیلات کائولن در مجاورت سنگهای آذرین قدیمی غالبا دیده میشود. فرمول کائولن را میتوان بصورت 2 آب اکسید آلومینیوم 2 اکسید سیلیسیم نوشت و بنابراین یک سیلیکات ئیدراته آلومینیوم است. کائولن بطوریکه از فرمولش مشاهده میشود یک رست خالص است و همه خواص خاکهای رست را دارد یعنی با آب بخوبی خمیر میشود و خمیر چسبناکی میدهد و چون جاذب الرطوبه است بزبان میچسبد و بر اثر حرارت تبدیل به سفال سفید رنگی میگردد که همان چینی است و بدین جهت کائولن را بنام خاک چینی نیز مینامند. وجه تسمیه آن بدین مناسبت است که تشکیلات کائولن در چین و ژاپن زیاد است و اول دفعه استفاده از خاک چینی جهت ساختن ظروف در مملکت چین انجام شده است خاک چینی سنگ چینی حجر لبنی. فرانسوی خاک چینی
فرهنگ لغت هوشیار
کائولن
نوعی خاک رس با رنگی سفید که دارای مقدار کمی پتاس است و در چینی سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارولین
تصویر کارولین
(دخترانه)
نام ناحیه ای در آمریکای شمالی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، قبیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی است و طرز تهیه آن چنین است: گوشت سینه گوسفند را خرد کنند و در کمی روغن سرخ نمایند. سپس آب در آن ریزند و مطابق گوشت لوبیای سفید و دو دانه پیاز (و اگر بخواهند یک دانه سیر) و نمک و فلفل بقدر لازم ریزند و یک دسته جعفری روی آن گذارند و طبخ کنند تا آب دیگ مانند سس غلیظ شود. آنگاه جعفری را خارج کنند و خوراک را در ظرف کشند
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است سفید رنگ که در شیرابه بسیاری از گیاهان تیره های توت و فرفیون و خرزهره و مرکبان و مخصوصا در شیرابه گیاه هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیره فرفیون است و در حدود 30 متر ارتفاع و یکمتر قطر دارد موجود است. درخت هوآ در ماه دوم تابستان گل میکند و در اسفند یا فروردین میوه اش میرسد. برای استخراج کائوچوک ابتدا در روی ساقه گیاه شکاف میدهند و پس از آن شیرابه را که از شکاف خارج میشود ده ظرف مخصوصی جمع میکنند. این شیرابه ابتدا مایع است ولی کم کم در مجاورت هوا منعقد گشته جامد میشود. کائوچوک یکی از کربورهای ئیدروژن پلی ترپن میباشد که برابر هوا اکسیده شده است. کائوچوک جسمی است سفید رنگ که در مجاورت هوا تیره رنگ میشود. این جسم در آب و الکل حل نمیگردد ولیکن در هیدرو کربورها کاملا حل میشود. برای تهیه کائوچوک خالص ابتدا کائوچوک غیر خالص را در آب و الکل شستشو میدهند سپس آنرا در کلروفرم یا در بنزین حل میکنند و چون مقداری الکل باین محلول اضافه کنند کائوچوک بحالت رسوب ته نشین میشود. کائوچوک در برودت (زیر صفر) سخت و شکننده میشود ولی در حرارت دوباره نرم میگردد و کشت مییابد و در 125 درجه سانتیگراد ذوب میشود. در حرارتهای زیاد کائوچوک با گوگرد (تا 15) ترکیب میگردد و تشکیل کائوچوک آتش فشانی میدهد که دیگر نمیچسبد و از آن اسباب بازی و لوله های لاستیکی و صفحه گرامافون میسازند. در درجات حرارتهای بالاتر ترکیب گوگرد با کائوچوک زیادتر میشود (30 تا 35 درصد) و تشکیل ابونیت میدهد که از آن شانه و دگمه و آلات عایق الکتریسیته میسازند. گیاه هوآ در برزیل و آمریکای مرکزی و هند و چین و هندوستان و افریقا کشت و تربیت میشود. مصارف صنعتی کائوچوک امروزه بسیار زیاد است و تقریبا اهمیت صنعتی آن از یکصد و بیست و پنج سال قبل (1840 م) باین طرف شناخته شده و اکنون در اکثر لوازم و ادوات صنعتی و پزشکی و خانه داری و اتومبیل و لباسهای غیر قابل نفوذ و غیره مورد مصرف دارد کائوچو. فرانسوی کندران زفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
عده ای مسافر که همگی با هم مسافرت کنند، قافله هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
((ئُ))
شیره ای است که از تنه درخت هوآبرازیلینسیس که از گیاهان تیره فرفیون است به دست می آید. شیره این درخت را هنگامی که گرم کنند، کائوچوی خام فراهم می شود و آن جسم نرمی است که در صنعت برای ساختن اشیاء مختلف به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند، کاربان
فرهنگ فارسی معین
ماده ای نرم که از شیرابۀ گیاه فیکوس تهیه می شود و در صنعت برای ساخت اشیای گوناگون به کار می رود، هر یک از مواد پلاستیکی شکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، در حال کاویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
جنبش سرین، جنبش کفل به هنگام رقص
کاچول کردن: تکان دادن سرین به هنگام رقص، برای مثال از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری - برهان قاطع - کاچول، حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه، برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
کابلی، از مردم کابل، تهیه شده در کابل، کولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجول
تصویر کاجول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابول
تصویر کابول
رسن دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
کاکل بنگرید به کاکل موی میان سر (مردان و چار پایان) فش (در چار پایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوین
تصویر کاوین
کابین که مهر زنان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
منسوب به کاول. از مردم کاول کابلی، کولی لولی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، بسر و کول هم ور رونده: (نر و ماده کاروان ابر یکدگر بکشی کر شمه کن و جلوه گر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
فرهنگ لغت هوشیار
نه نرگز، کتاب جود توخالی زحرف لان باشد عطای تو به سراندرفزونتر از علن باشد، (سروش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت و جنبش سرین هنگام رقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاوین
تصویر کاوین
کابین، صداق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاوان
تصویر کاوان
کاونده، به سر و کول هم ور رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
فرهنگ فارسی معین
دورۀ اول از دوران سوم زمین شناسی که مدت آن را در حدود ۲۰ میلیون سال دانسته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاولن
تصویر لاولن
نه و هرگز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کائن
تصویر کائن
باشنده باشنده موجود حادث، جمع کاینین: (بدانکه هر چه مقدر است واقع و کاین خواهد بود اضطراب و جزع مفید نباشد) (آثار الوزراء عقیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاول
تصویر کاول
کراث الکرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائن
تصویر کائن
موجود، حادث
فرهنگ فارسی عمید