جدول جو
جدول جو

معنی ژون - جستجوی لغت در جدول جو

ژون
(دخترانه)
بت، صنم
تصویری از ژون
تصویر ژون
فرهنگ نامهای ایرانی
ژون
بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبک، بغ، فغ، جبت، ایبک، صنم، بد، وثن، شمسه، طاغوت
تصویری از ژون
تصویر ژون
فرهنگ فارسی عمید
ژون
(ژُ وَ)
نام یکی از نجبای کشور گل. وی بسال 411 میلادی به امپراطوری و در سال 412 به قتل رسید
لغت نامه دهخدا
ژون
نام سلسلۀ بیست وسوم سلاطین چین، این سلسله مغول بوده اند و صد و نه سال سلطنت رانده اند
لغت نامه دهخدا
ژون
بت صنم
تصویری از ژون
تصویر ژون
فرهنگ لغت هوشیار
ژون
((ژُ))
بت، صنم
تصویری از ژون
تصویر ژون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژوان
تصویر ژوان
(دخترانه)
زمان، میعاد، ملاقات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آون
تصویر آون
(دخترانه)
آونگ، آویزان، آویخته، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژان
تصویر ژان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژوپن
تصویر ژوپن
دامن کوتاه و آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رون
تصویر رون
آزمایش، امتحان، تجربه، برای مثال کرد باید مر مرا و او را رون / شیر تا تیمار دارد خویشتن (رودکی - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
نام سیاره ای تلسکوپی. این سیاره را در سال 1804 میلادی هاردینگ کشف کرد و نام اساطیری ژونن بدان داد
لغت نامه دهخدا
(نُ)
آندش. دوک دابرانتس ژنرال فرانسوی. مولد بوسی -ل -گراند (کت -در) بسال 1771 میلادی وی در نبرد ایتالیا آجودان ناپلئون اول بود و با هیئت اعزامی به مصر رفت و لیسبن رادر 1807 بگرفت و سرانجام در سال 1813 خود را کشت
لغت نامه دهخدا
نام خاندان مشهوری از امپراطوران ونیزی در قرن شانزدهم میلادی، شعبه دوّمی از آنان در فلورانس و شعبه سوّمی در لیون بودند
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام شهری در کشور پرو واقع در سلسلۀ کوههای آند و مشرق لیما، دارای 8000 تن سکنه
نام شهری در جمهوری آرژانتین در ایالت مندزا، دارای 38000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام یکی از الهه های بزرگ روم و بنا به اساطیر قدیم دختر ساتورن و رآ و زن ژوپیتر. وی را ملکۀ آسمان و الهۀ روشنی و زناشوئی می خواندند و از دیرباز با هرا الهۀیونانی یکی دانسته و بنام او معابدی بنا میکردند
لغت نامه دهخدا
تصویری از سون
تصویر سون
طرف و جانب و سوی مدح و ثنا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تنوک (گویش کردی) پولک توپالی یا استخوانی که در منگیاکده ها به کار می رود پولک استخوانی یا فلزی که در قمار و جشنها و در بعضی موسسات بجای پول بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پون
تصویر پون
نمد زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تون
تصویر تون
آتشدان حمام
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است سرخرنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است به نزد قدما، مایع سرخ رنگی که در تمام رگها جریان دارد و بدن از آن تغذیه می کنند بسیار خیانت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چون
تصویر چون
تشبیه بمعنی مثل، مانند، هنگامیکه
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن بندند و بر بالای غله ای از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژول
تصویر ژول
چین و چروک چین و شکن، درهم پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوئن
تصویر ژوئن
نام ماه ششم از سال مسیحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژور
تصویر ژور
فرانسوی روز، روزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوان
تصویر ژوان
فرانسوی درزه، زانو، بند گره، لولا، کام و زبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوپن
تصویر ژوپن
فرانسوی شلیته دامن کوتاه پاچین (زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کنو کنف، چتایی گونه ای از کنف شوک الغنم. یا ژوت منچوری شوک الغنم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوژ
تصویر ژوژ
خارپشت، جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زون
تصویر زون
بت، جائی که در آن بتها را گرد بیاورند و آراسته کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دون
تصویر دون
خسیس، ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بون
تصویر بون
رحم، بچه دان و بمعنی نهایت و پایان چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رون
تصویر رون
سختی سبب جهت علت. یا به رون به سبب بجهت. امتحان آزمایش
فرهنگ لغت هوشیار