جدول جو
جدول جو

معنی ژورانسن - جستجوی لغت در جدول جو

ژورانسن
(سُ)
نام کمونی در پیرنۀ سفلی ازشهرستان پو، دارای 4029 تن سکنه و شراب های معروف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوراندن
تصویر شوراندن
به هیجان آوردن، برانگیختن مردم، فتنه و آشوب برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوراندن
تصویر خوراندن
روادار کردن کسی به خوردن چیزی، چیزی را به خورد کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ هََ شِ کَ تَ)
خورانیدن. خوردن و آشامیدن فرمودن و کنانیدن. (ناظم الاطباء). اطعام. (یادداشت بخط مؤلف). به خوردن داشتن، چیزی بکسی رسانیدن. کسی را متمتع کردن. بکسی رساندن، چون: فلانی زیردستانش را خوب می خوراند. رجوع به خورانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ پَ دَ)
پریشان کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ تَ)
شورانیدن. مضطرب کردن. پریشان کردن. (غیاث). مشوش کردن. آشفته کردن:
مشوران به خودکامی ایام را
قلم درکش اندیشۀ خام را.
نظامی.
پیر عمر گوید چون خلوتی خواست کرد برای عبادتی یا فکری در خانه شدی و سوراخها محکم کردی گفتی ترسم که آوازی یا بانگی مرا بشوراند و آن خود بهانه بودی. (تذکرهالاولیاء عطار).
- شوراندن خاطر، مضطرب کردن خاطر. پریشان کردن خاطر:
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست.
سعدی.
- شوراندن خرد یا هوش، مشوش کردن عقل یا هوش. پریشان کردن هوش یا خرد:
به کین گرانمایگان شان بکش
مشوران بر این کار بیهوده هش.
فردوسی.
، برآغالیدن. تحریک کردن. به آشوب و انقلاب برانگیختن:
بیایی و رسواکنی دوده را
بشورانی این کین آسوده را.
فردوسی.
غرض تو آن بود که ملک بر من بشورانی و خاص و عام را بر من بیرون آری. (تاریخ بیهقی). از هر کشوری بخوانم و به دفع ایشان برنشسته ایران و توران بر برادران بشورانم. (رشیدی). که لشکر خراسان، زنبورخانه شورانده اند و خود رفته اند. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم).
، بیدار کردن. برانگیختن.
- شوراندن خواب کسی، بیدار کردن وی:
راه آه سحر از شوق نمی یارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ)
آشفتن. درهم و برهم کردن، چنانکه نخ و ابریشم و جز آن را به طوری که باز کردن آن آسان نباشد. (یادداشت مؤلف).
- به هم گوراندن، گوراندن. رجوع به گوراندن شود.
- کار را گوراندن، آشفته کردن آن
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ژان. مورخ کاتولیک آلمانی. مولد وی کسانتن و مؤلف تاریخ ملت آلمان است (1829- 1891 میلادی)
ژول. عالم طبیعی و ستاره شناس فرانسوی (1824- 1907 میلادی)
آبراهام. نقاش فلاماندی (1575- 1632 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوراندن
تصویر خوراندن
بخوردن واداشتن غذا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوراندن
تصویر شوراندن
پریشان کردن، مضطرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آنرا) آشفتن، یا بهم گوراندن، گوراندن، یا گوراندن کار را. آشفته کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراندن
تصویر خوراندن
((خُ دَ))
به خوردن واداشتن، خورانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوراندن
تصویر گوراندن
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آن را)، آشفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوراندن
تصویر گوراندن
دفن، دفن کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
به هیجان آوردن، تحریک کردن، شورانیدن
متضاد: آرام کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مصدر بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی