- ژم (پسرانه)
- نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
معنی ژم - جستجوی لغت در جدول جو
- ژم
- دایه، ماما
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزمجه، آفتاب پرست
پژمردن
غمگین، غمنده
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
بد نهاد
غمگینی افسردگی، خشمناکی، رنجوری
غمگین افسرده، خشمگین خشمناک، رنجور
متاسف اندوهگین
پژمان و اندوهگین از غم و پژمرده
فرانسوی افراه داوری
رزم و جنگ و نبرد و پیکار و حرب
فرانسوی داوری
فرانسوی ویسپداوری زبانزد فرزانی
فرانسوی بسند داوری زبانزد فرزانی)
پژمرده
که بتواند پژمریدن قابل پژمریدن
پژمردن
چگونگی پژمریده حالت آنچه پژمرده شده باشد پژمردگی پژمرده شدگی
چگونگی و حالت پژمرنده
پژمراندن پژمرده کردن
پژمراندن افسرده کردن، خشک کردن خشکاندن
افسردن غمناک شدن، ترنجیدن خشک شدن، دگرگون شدن تبه گونه شدن، بی رونق شدن
افسرده خسته دل پژمان
افسرده غمناک اندوهگین، پلاسیده خشک شده خوشیده، بی طراوت بی رونق: (گیاهان ز خشک و ز تر بر گزید ز پژمرده و هر چه رخشنده دید) (فردوسی)
افسردنی قابل پژمردن
افسرده شدن، اندوهگین شدن
افسردگی، غمناکی
افسرده کردن غمناک ساختن، خشک ساختن اذبال
آنکه بپژمراند آنکه پژمرده کند
افسرده کردن غمناک ساختن، خشک ساختن اذبال
در حال پژمریدن
اندوهگینی، وحشت، نفرت