اتین. نام طبیعی دان فرانسوی. متولد در اتامپ بسال 1772 و متوفی به پاریس بسال 1844 میلادی وی در بیست ویک سالگی به استادی حیوان شناسی موزئوم منصوب شد و نخستین کرسی این فن را در فرانسه افتتاح کرد. او در سفر مصر همراه بناپارت بود. پسر وی ایزی دور (1805-1861 میلادی) نیز کارهای علمی و تتبعات پدر را ادامه داده است
اتین. نام طبیعی دان فرانسوی. متولد در اتامپ بسال 1772 و متوفی به پاریس بسال 1844 میلادی وی در بیست ویک سالگی به استادی حیوان شناسی موزئوم منصوب شد و نخستین کرسی این فن را در فرانسه افتتاح کرد. او در سفر مصر همراه بناپارت بود. پسر وی ایزی دور (1805-1861 میلادی) نیز کارهای علمی و تتبعات پدر را ادامه داده است
ادمن امه فلورانتن. هنرپیشۀ درام و نقاش فرانسوی. مولد مگنله (اوآز) بسال 1804 و وفات در سن پیر-له -نمور بسال 1895 م اتین فرانسوا. نام پزشک و شیمی دان فرانسوی. متولد بسال 1672 در پاریس و متوفی بسال 1731 م ژان ماری میشل. نام هنرپیشۀ فرانسوی. متولد بسال 1813 و متوفی به پاریس بسال 1883 م ماتیو اگوست. مورّخ فرانسوی. مولد پاریس بسال 1820 و وفات در بی اور بسال 1895 م ژولین لوئی. نام نقاد شهیر فرانسه. متولد بسال 1743 در رن و متوفی بسال 1814 م گوستاو. نام ادیب و نقاد فرانسوی. مولد بسال 1855 میلادی در پاریس
اِدمُن امه فلورانتن. هنرپیشۀ درام و نقاش فرانسوی. مولد مگنله (اوآز) بسال 1804 و وفات در سن پیر-له -نمور بسال 1895 م اتین فرانسوا. نام پزشک و شیمی دان فرانسوی. متولد بسال 1672 در پاریس و متوفی بسال 1731 م ژان ماری میشل. نام هنرپیشۀ فرانسوی. متولد بسال 1813 و متوفی به پاریس بسال 1883 م ماتیو اگوست. مورّخ فرانسوی. مولد پاریس بسال 1820 و وفات در بی اِور بسال 1895 م ژولین لوئی. نام نقاد شهیر فرانسه. متولد بسال 1743 در رن و متوفی بسال 1814 م گوستاو. نام ادیب و نقاد فرانسوی. مولد بسال 1855 میلادی در پاریس
چرک کنجهای چشم است خواه تر باشد خواه خشک و در عربی رمص چرک خشک و غمص چرک تر را گویند. (برهان). رمص. غمص. پیخ. پیخال چشم. خم. (زمخشری). خیم. (فرهنگ اسدی نخجوانی). قی (در چشم). کیغ. کیخ. اشک ستبرگشته و رنگ گردانیده در گوشۀ چشم و بر مژه. ژفک آب. (آنندراج). ژفکاب: چشم و مژگان ز ژفک گندیده عنکبوتی به گوه غلطیده. طیان
چرک کنجهای چشم است خواه تر باشد خواه خشک و در عربی رمص چرک خشک و غمص چرک تر را گویند. (برهان). رمص. غمص. پیخ. پیخال ِ چشم. خِم. (زمخشری). خیم. (فرهنگ اسدی نخجوانی). قی (در چشم). کیغ. کیخ. اشک ستبرگشته و رنگ گردانیده در گوشۀ چشم و بر مژه. ژفک آب. (آنندراج). ژفکاب: چشم و مژگان ز ژفک گندیده عنکبوتی به گوه غلطیده. طیان
آب و چرکی که در گوشۀ چشم جمع شده باشد خواه تر باشد خواه خشک. (برهان). پیخ. قی (در چشم). رمص. غمص. ژفک. رجوع به ژفک شود. - ژفکاب از چشم پاک کردن، شوخ از چشم ستردن و زدودن آن
آب و چرکی که در گوشۀ چشم جمع شده باشد خواه تر باشد خواه خشک. (برهان). پیخ. قی (در چشم). رمص. غمص. ژفک. رجوع به ژفک شود. - ژفکاب از چشم پاک کردن، شوخ از چشم ستردن و زدودن آن
ترشده و خیسیده. (برهان). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده. روحی شارستانی (از جهانگیری)
ترشده و خیسیده. (برهان). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده. روحی شارستانی (از جهانگیری)