معنی ژفیده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ژفیده
ژفیده
ژفیده
ترشده و خیسیده. (برهان). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده. روحی شارستانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
رفیده
رفیده
بالش کوچکی که خمیر نان را بر بالای آن گستراند و بر تنور بندند
فرهنگ لغت هوشیار
سفیده
سفیده
ماده پروتیدی لزج آب رنگ حول زرده تخم مرغ که براثر حرارت منعقد و سفید رنگ میشود
فرهنگ لغت هوشیار
کفیده
کفیده
ازهم بازشده، شکافته، ترکیده، برای مِثال کفیدش دل از غم چو آن کفته نار / کفیده شود سنگ تیمارخوار (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.