جدول جو
جدول جو

معنی ژغار - جستجوی لغت در جدول جو

ژغار
سختی، درشتی، محنت، بانگ، نعره، فریاد سهمناک، فغان
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
فرهنگ فارسی عمید
ژغار
آواز بلند، فریاد سهمناک
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
فرهنگ فارسی معین
ژغار
((ژَ))
ژخار. زغار، سختی، مقابل سستی
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
زغاره، نانی که از آرد ارزن تهیه می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
فریاد، فغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
ناف حیوانات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
سرخاب، غازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژغاره
تصویر ژغاره
((ژَ رَ یا رِ))
ژغاله، نان ارزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژغار
تصویر نژغار
((نَ))
بانگ، فریاد، نعره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نژغار
تصویر نژغار
بانگ، فریاد، نعره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغار
تصویر زغار
سختی و محنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
سختی مقابل سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاغر
تصویر ژاغر
چینه دان مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغار
تصویر چغار
زی بی حیا و بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغار
تصویر تغار
طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
آوند تهی، چاه پر آب خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود سنگ گاز ران حجر لوقواغرافس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغار
تصویر صغار
خوار شدن کوچک، خرد، جمع صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
بانگ، فریاد، فغان، نعره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغار
تصویر تغار
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاغر
تصویر ژاغر
کیسه ای که بین حلقوم و معدۀ مرغ است، چینه دان، گژار، برای مثال از کشتگان هنوز طیور و سباع را / پرگوشت است ژاغر و پراستخوان شکم (معزی - ۴۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغار
تصویر مغار
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵)، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغار
تصویر صغار
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند، جمع واژۀ صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغار
تصویر طغار
نادرست نویسی تغار تغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغار
تصویر فغار
نیزه در گذرنده نیزه تیز، جمع فغره، شکفتگان شکفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی مغ مغوک مغاک دهار دهارش پر از کان زر یکسره (اسدی) شکفت گریستک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغار
تصویر نغار
جوشنده و جوشان زخم خون چکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت، نم کشیده، خیس شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پغار
تصویر پغار
((پُ))
تکبر، خودستایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغار
تصویر تغار
((تَ))
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند، ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغار
تصویر زغار
سختی و محنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغار
تصویر زغار
فریاد و فغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغار
تصویر زغار
((زَ))
زمین نمناک، لکه یا چربی که در چیزی نمایان باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاغر
تصویر ژاغر
((غَ))
چینه دان مرغان
فرهنگ فارسی معین