جدول جو
جدول جو

معنی ژرمانیا - جستجوی لغت در جدول جو

ژرمانیا
(ژِ)
نام ستاره ای است که جز بکمک تلسکوپ دیده نمیشود و آن را لوتر بسال 1884 میلادی کشف کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژرمانیوم
تصویر ژرمانیوم
شبه فلزی خاکستری رنگ، شکننده و کمی سمّی که در ۹۵۸ درجه حرارت ذوب می شود و در ساخت ترانزیستورها و برخی قطعات الکتریکی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
گردانیه، گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بروانیا
تصویر بروانیا
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون
فرهنگ فارسی عمید
بیونانی اقاقیاست. (تحفۀ حکیم مؤمن). و در فهرست مخزن الادویه ((اریونیان)) آمده است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
از جملۀ شش طایفۀ ایران باستان که متمدن و شهرنشین بوده اند و تصور کرده اند که همان کرمانیان باشند. (تاریخ ایران باستان ص 227)
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده:
بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81).
در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است:
این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه
(دیوان چ کازیمیرسکی ص 107).
کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
به سریانی صمغ قتاد است که کتیرا نامند
لغت نامه دهخدا
(رُ مانْ)
نام کرسی بخش در خطۀ بلفر کنار رود ساور، دارای 3734 تن سکنه و راه آهن و کار خانه پنبه ریسی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام بحر خزر. بحر آبسکون. بحر جرجان. دریای مازندران. و ارسطاطالیس آنرا ارقانیا نامیده. (معجم البلدان از ابوریحان) (تاج العروس از ابوریحان) : ولکن اشتهاره عندنا بالخزر و عندالاوائل بجرجان و سماه بطلمیوس بحر ارقانیا. (التفهیم عربی). ولکن (پیش ما) به خزر معروفست و پیشینگان او را به گرگان دانستند و بطلمیوس او را دریای ارقانیا خواند. (التفهیم فارسی تألیف بیرونی ص 170). بطلمیوس حکیم، بحرخزر را ارقانیا گفته و دور آنرا هزار فرسنگ دانسته، نیز شاعری یونانی در مائۀ چهارم قبل از میلاد وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است: ارقلیس هذا کان شاعراً من شعراء یونان و کان قد عمل اشعاراً و ذکر فیها هذا الجبّار (ذیونوسیوس) و وصفه و لحن تلک الاشعار و جعلها فی هیاکل جزیره صقلیّه یذکر بها فی کل وقت. (تاریخ الحکمای قفطی صص 21- 22). رجوع به ارخلاوس شود
لغت نامه دهخدا
محله ای است به نیشابور که آن را مربقه کرمانیه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ ارمانی، منسوب به ارمان:
ز پرده درآمد یکی پرده دار
بنزدیک سالار شد هوشیار
که بر در بپایند ارمانیان
سر مرز ایران و تورانیان
همی راه جویند نزدیک شاه
ز راه دراز آمده دادخواه...
برفتند یکسر بنزدیک شاه
غریوان و گریان و فریادخواه
بکش کرده دست و زمین را بروی
برفتند زاری کنان پیش اوی
که ای شاه پیروز جاوید زی
که خود جاودان زندگی را سزی
ز شهری بداد آمدستیم دور
که ایران ازین روی و زان روی تور
کجا خان ارمانش خوانند نام
ز ارمانیان نزد خسرو پیام...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام قسمت بزرگی از اروپای قدیم و کشور آلمان کنونی. رجوع به آلمان شود. رومیان مملکتی را که در شرق رن تا ویستول و در شمال دانوب تا دریای بالتیک واقع بود ژرمانی مینامیدند. امروز از منطقۀ مذکور دولتهای هلند، آلمان، دانمارک، چکسلواکی، لهستان و رومانی تشکیل یافته است. ژرمن ها به گلواها شباهت داشتند. تاسیت میگوید: ’چشمهای آبی و خشمناک و موهای قرمز و قد بلند دارند’. طوایف مذکور تا دیر زمانی چادرنشین بودند و در قرن چهارم اغلب آنها در یک جا بسر برده و به زراعت زمین میپرداختند. اراضی مال تمام قبیله بود و هر سال آن را بین خانواده های مختلف تقسیم میکردند. در مملکت ژرمانی شهر وجود نداشت، فقط قصباتی یافت میشد که از کلبه های گرد یا مربع تشکیل گشته بود و هر یک باغ کوچکی داشت که دیوارهای کوتاه بر آن احاطه میکرد.
ملل عمده ژرمن: هرگاه کسی از مصب رود رن شروع میکرد و در ساحل آن پیش میرفت اول به فرانک ها برمیخورد که به دو دسته تقسیم میشدند: یکی فرقۀ سالین که قسمتی از خاک بلژیک را متصرف بود، و دیگری طایفۀ ری پوئر که در دنبالۀ رودخانه تا شهر مایانس منزل داشت. در کنار رود خانه سن که شعبه ای است از رن، بورگندها و واندال ها سکنی گرفته و در جنوب آن در مقابل آلزاس آلامانها رحل اقامت افکنده بودند. در طول رود دانوب قبیلۀ مارکمان که اخیراً سوئو معروف به ود سکنی داشت. بعض قبایل واندالها در مجارستان فعلی بودند و بالاخره در کنار دانوب سفلی و ساحل شمال دریای سیاه ویزیگت ها و استرگت ها مقیم بودند. در داخلۀ ژرمانی مهمترین طوایف لمباردها بودند و انگل ها و ساکسن ها سواحل بحر شمال را از دانمارک تا رن در تصرف داشتند. (ترجمه تاریخ رم آلبر ماله ص 334)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ)
به لغت یونانی رستنیی باشد که مانند عشقه بر درختها پیچد و میوۀ آن شبیه به انگور است، بجهت دباغت کردن چرم بکار آید و آنرا به عربی حالق الشعر خوانند چه از آن ریشه ها آویزان می باشد و باین سبب هزارافشان گویندش. (برهان). به یونانی فاشرا است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی) (مخزن الادویه). کرم دشتی. کرمهالبیضاء
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
مرزیهیدن مرخشگان زبانزد اخترماری (مرخشه نحس) یونانی تازی گشته زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده هزار افشان از گیاهان گیاهی است که مانند عشقه بر درختها پیچد. میوه آن شبیه بانگور است و جهت دباغت بکار برند حالق الشعر هزار افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیات
تصویر رمانیات
اناریان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی برابر ندارد. گرفته شده از نام از کیاهای توپالی (عناصر فلزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردانیا
تصویر گردانیا
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
Curative, Remedial, Therapeutic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رم دادن حیوان، رشد جوانه ی بذر شالی در خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
целебный , исправительный , терапевтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
heilend, therapeutisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
лікувальний , лікувальний , терапевтичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
leczniczy, terapeutyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
治疗的 , 补救的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, corretivo, terapêutico
دیکشنری فارسی به پرتغالی