قدیس، یوحنّا القدیس. نام یکی از دوازده حواری عیسی و شاگرد محبوب آن حضرت. در جلیلۀ بیت سعید تولد یافت و از جوانی به عیسی مسیح پیوست و ظاهراً پیش از آن درک محضر یحیی تعمیددهنده کرده بود و از شاگردان او بشمار میرفت. وی نویسندۀ انجیل یوحنّا است. رجوع به یوحنّا شود
قدیس، یوحنّا القدیس. نام یکی از دوازده حواری عیسی و شاگرد محبوب آن حضرت. در جلیلۀ بیت سعید تولد یافت و از جوانی به عیسی مسیح پیوست و ظاهراً پیش از آن درک محضر یحیی تعمیددهنده کرده بود و از شاگردان او بشمار میرفت. وی نویسندۀ انجیل یوحنّا است. رجوع به یوحنّا شود
دهی جزو دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. در6 هزارگزی راه عمومی واقع است. سکنۀ آن 501 تن و آب آن از چشمه و رود خانه اورنقاش تأمین می شود. محصول آنجا غلات، کشمش، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت، قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد و از طریق ساج میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزو دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. در6 هزارگزی راه عمومی واقع است. سکنۀ آن 501 تن و آب آن از چشمه و رود خانه اورنقاش تأمین می شود. محصول آنجا غلات، کشمش، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت، قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد و از طریق ساج میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
ماوراءالنهر است. (انجمن آرا). ماوراءالنهر که ترکستان باشد. (آنندراج) (برهان). وررود. ورازرود. رجوع به ورارود شود، رود خانه ماوراءالنهر. (آنندراج) (برهان). رود آمو و ترکستان. (ناظم الاطباء)
ماوراءالنهر است. (انجمن آرا). ماوراءالنهر که ترکستان باشد. (آنندراج) (برهان). وررود. ورازرود. رجوع به ورارود شود، رود خانه ماوراءالنهر. (آنندراج) (برهان). رود آمو و ترکستان. (ناظم الاطباء)
ماورأالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان) (انجمن آرا). ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اسدی گوید: ورارود ماوراءالنهر است. فردوسی گوید: اگر پهلوانی ندانی زبان ورارود را ماوراءالنهر خوان. (لغت فرس ص 109). جهانگیری آرد: ورارود با اول مفتوح و رای ثانی مضموم و واو مجهول و ورازرود با اول مفتوح به ثانی زده و الف مفتوح به زای منقوطه زده و ورزرود به اول مفتوح به ثانی زده و زای منقوطۀ مکسور و رای مضموم نام ماوراءالنهر است. و در صحاح الفرس نیز آمده:ورارود ماوراءالنهر است. (فرهنگ نظام). و در فهرست ولف مستقلاً ورارود نیامده اما ورزرود را به معنی سرزمین ماوراءالنهر آورده، و به فرهنگ عبدالقادر شمارۀ 2644 ارجاع کرده است ولی بیت مزبور را در شاهنامه های مأخذ خود نیافته است. رشیدی گوید آزارود و زارود، ماوراءالنهر. فخری گوید: یک موی مباد از سر او کم که جهان را آن موی به از جمله سمرقند و ازارود. و رودکی (چنین است !) گوید: اگر پهلوانی ندانی زبان وزارود را ماورالنهر دان. و گاهی به مد الف و غیرمد و حذف کلمه رود نیز آید چنانکه گویند سیب آزا، یعنی سیب ماوراءالنهر. مؤلف سراج ازارود (بالکسر و بفتح نیز) بدین معنی مخفف (از آن روی رود) و از رود به حذف الف دوم مخفف آن و آزارود به مد و آزا تنها به مد و به غیر مد غیر ثابت و ورارود (ثانی رای مهمله) غلط وتصحیف ازارود چه ورا به معنی آنطرف عربی است نه پهلوی و تبدیل الف به واو جائز. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی ذیل آزارود). ولی وجه اشتقاق سراج درست نمی نماید. ورازود هم که برهان آورده تصحیف است. (حاشیۀ برهان چ معین)
ماورأالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان) (انجمن آرا). ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اسدی گوید: ورارود ماوراءالنهر است. فردوسی گوید: اگر پهلوانی ندانی زبان ورارود را ماوراءالنهر خوان. (لغت فرس ص 109). جهانگیری آرد: ورارود با اول مفتوح و رای ثانی مضموم و واو مجهول و ورازرود با اول مفتوح به ثانی زده و الف مفتوح به زای منقوطه زده و ورزرود به اول مفتوح به ثانی زده و زای منقوطۀ مکسور و رای مضموم نام ماوراءالنهر است. و در صحاح الفرس نیز آمده:ورارود ماوراءالنهر است. (فرهنگ نظام). و در فهرست ولف مستقلاً ورارود نیامده اما ورزرود را به معنی سرزمین ماوراءالنهر آورده، و به فرهنگ عبدالقادر شمارۀ 2644 ارجاع کرده است ولی بیت مزبور را در شاهنامه های مأخذ خود نیافته است. رشیدی گوید آزارود و زارود، ماوراءالنهر. فخری گوید: یک موی مباد از سر او کم که جهان را آن موی به از جمله سمرقند و ازارود. و رودکی (چنین است !) گوید: اگر پهلوانی ندانی زبان وزارود را ماورالنهر دان. و گاهی به مد الف و غیرمد و حذف کلمه رود نیز آید چنانکه گویند سیب آزا، یعنی سیب ماوراءالنهر. مؤلف سراج ازارود (بالکسر و بفتح نیز) بدین معنی مخفف (از آن روی رود) و از رود به حذف الف دوم مخفف آن و آزارود به مد و آزا تنها به مد و به غیر مد غیر ثابت و ورارود (ثانی رای مهمله) غلط وتصحیف ازارود چه ورا به معنی آنطرف عربی است نه پهلوی و تبدیل الف به واو جائز. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی ذیل آزارود). ولی وجه اشتقاق سراج درست نمی نماید. ورازود هم که برهان آورده تصحیف است. (حاشیۀ برهان چ معین)
شهری است (به خراسان) با نعمت و آبادان و بر دامن کوه نهاده است و میوۀ بسیار، و رود مرو بر کران او بگذرد. (حدود العالم). موضعی به خراسان میان بلخ و مرو، و در خلافت عثمان به دست احنف بن قیس فتح شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است نزدیک به مروالشاهجان و بین آن دو پنج روز مسافت است، و آن بر نهری عظیم قرار دارد لذا آن را بدین نام خوانده اند. این شهر از مرو دیگر کوچکتر است و اهل خراسان آن را مرّوذ تلفظ می کنند و نسبت بدان مروروذی و مرّوذی است. (از معجم البلدان). و نام دیگر آن مرغاب است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفره). در شمال غرجستان است و میان آن و مرو شاهجان پنج منزل است و مروالروذ از مرو شاهجان کوچکتر است و رودی بزرگ بر آن گذرد، و پنج دیه از این ناحیت است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالرود. مروالروذ. مرو روذ. مروذ: ز دشت هری تا لب مرورود سپه بود آکنده چون تار و پود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همی داد گفتی درود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پرشد از نالۀ نای و رود. فردوسی. در ربیعالاّخر سنۀ سبع و ثلاثین و اربعمائه که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکال بن سلجوق بوداز مرو برفتم به شغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرودفرود آمدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1). شب به دیه بارباب بودم و از آنجا به راه سمنگان و طالقان به مروالرود شدم سپس به مرو رفتم و در آن شغل که به عهدۀ من بود معاف خواستم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 3). ز ناگاه در مرورودش بکشت از آن پس که شد روزگارش درشت. حکیم زجاجی (از جهانگیری)
شهری است (به خراسان) با نعمت و آبادان و بر دامن کوه نهاده است و میوۀ بسیار، و رود مرو بر کران او بگذرد. (حدود العالم). موضعی به خراسان میان بلخ و مرو، و در خلافت عثمان به دست احنف بن قیس فتح شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری است نزدیک به مروالشاهجان و بین آن دو پنج روز مسافت است، و آن بر نهری عظیم قرار دارد لذا آن را بدین نام خوانده اند. این شهر از مرو دیگر کوچکتر است و اهل خراسان آن را مَرّوذ تلفظ می کنند و نسبت بدان مَرْوَروذی و مَرّوذی است. (از معجم البلدان). و نام دیگر آن مرغاب است. (روضه الصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفره). در شمال غرجستان است و میان آن و مرو شاهجان پنج منزل است و مروالروذ از مرو شاهجان کوچکتر است و رودی بزرگ بر آن گذرد، و پنج دیه از این ناحیت است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مروالرود. مروالروذ. مرو روذ. مروذ: ز دشت هری تا لب مرورود سپه بود آکنده چون تار و پود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود سپهرش همی داد گفتی درود. فردوسی. سوی طالقان آمد و مرورود جهان پرشد از نالۀ نای و رود. فردوسی. در ربیعالاَّخر سنۀ سبع و ثلاثین و اربعمائه که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکال بن سلجوق بوداز مرو برفتم به شغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرودفرود آمدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1). شب به دیه بارباب بودم و از آنجا به راه سمنگان و طالقان به مروالرود شدم سپس به مرو رفتم و در آن شغل که به عهدۀ من بود معاف خواستم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 3). ز ناگاه در مرورودش بکشت از آن پس که شد روزگارش درشت. حکیم زجاجی (از جهانگیری)
در جنوب سراب در آذربایجان واقع شده و رود قرانقو از آن میگذرد. رجوع به جغرافیای غرب ایران دکتر کریمی ص 39 شود. گرمرودولایتی است، درو صد پاره دیه بود و هوایش خوش تر از میانج بود و پنبه و انگور و برنج و دیگر حبوبات باشد و آبش از آن کوهها جاری است و فضلاتش در سفیدرود ریزدو مردمش سفیدچهره و ترک اخلاقند. حقوق دیوانیش بیست وپنجهزاروهشتصد دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 86) رودی است که از سراب برمیخیزد و به ولایت گرم رود به آب میانج جمع میشود و به سفیدرود میریزد و طولش دوازده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ص 223)
در جنوب سراب در آذربایجان واقع شده و رود قرانقو از آن میگذرد. رجوع به جغرافیای غرب ایران دکتر کریمی ص 39 شود. گرمرودولایتی است، درو صد پاره دیه بود و هوایش خوش تر از میانج بود و پنبه و انگور و برنج و دیگر حبوبات باشد و آبش از آن کوهها جاری است و فضلاتش در سفیدرود ریزدو مردمش سفیدچهره و ترک اخلاقند. حقوق دیوانیش بیست وپنجهزاروهشتصد دینار است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 86) رودی است که از سراب برمیخیزد و به ولایت گرم رود به آب میانج جمع میشود و به سفیدرود میریزد و طولش دوازده فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ص 223)
نام دهی است به همدان. (معجم البلدان). از بلوکات ولایت همدان، حد شمالی کوههای فرقان، شرقی پیشخوار، جنوبی حاجی لو و غربی مهربان. عده قری 72. جمعیت 20000 تن است. (از جغرافیای کیهان). دهی است از دهات همدان. (نزهه القلوب ص 72)
نام دهی است به همدان. (معجم البلدان). از بلوکات ولایت همدان، حد شمالی کوههای فرقان، شرقی پیشخوار، جنوبی حاجی لو و غربی مهربان. عده قری 72. جمعیت 20000 تن است. (از جغرافیای کیهان). دهی است از دهات همدان. (نزهه القلوب ص 72)
نام یکی از دهستانهای بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این دهستان در خاور بخش واقع شده. از 78 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن درحدود 33900 نفر و قراء مهم آن کهریز - گایگان - چین سلطان - گندسینه، سور - اردودرخمه بالا و پائین - گندر - اوزن - زمزم - جلیل آباد - آلی گر - کان سرخ - شاهپورآباد - مغانک پائین - شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این دهستان در خاور بخش واقع شده. از 78 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن درحدود 33900 نفر و قراء مهم آن کهریز - گایگان - چین سلطان - گندسینه، سور - اردودرخمه بالا و پائین - گندر - اوزن - زمزم - جلیل آباد - آلی گر - کان سرخ - شاهپورآباد - مغانک پائین - شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختری سیاهکل. این ناحیه در جلگه واقع و مرطوب و مالاریائی است. بدانجا 765 تن سکنه می باشد که گیلکی و فارسی زبانند. آب آن از نهر خرارود و محصولاتش: برنج، چای، لبنیات و عسل است. اهالی بکشاورزی و گله داری و شال بافی گذران میکنند و راه آن مالرو است. مزارع کوچک بام و بام لنگه جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختری سیاهکل. این ناحیه در جلگه واقع و مرطوب و مالاریائی است. بدانجا 765 تن سکنه می باشد که گیلکی و فارسی زبانند. آب آن از نهر خرارود و محصولاتش: برنج، چای، لبنیات و عسل است. اهالی بکشاورزی و گله داری و شال بافی گذران میکنند و راه آن مالرو است. مزارع کوچک بام و بام لنگه جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعۀ قابل سیر سفاین. و تجارت آن رونق دارد، مقصر شمردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعۀ قابل سیر سفاین. و تجارت آن رونق دارد، مقصر شمردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، 53000 گزی جنوب قیدار. کوهستان سردسیر. دارای 447 تن سکنه شیعه. آب آن از بزینه رود، محصول آنجا غلات، بنشن، دارای قلمستان. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 12)
دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، 53000 گزی جنوب قیدار. کوهستان سردسیر. دارای 447 تن سکنه شیعه. آب آن از بزینه رود، محصول آنجا غلات، بنشن، دارای قلمستان. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 12)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. دارای 1000 تن سکنه میباشد. آب آن از قنات و شعبه رود خانه شور تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. دارای 1000 تن سکنه میباشد. آب آن از قنات و شعبه رود خانه شور تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
زیر و زبر. زیر و رو. بالا و زیر. زیر و بالا. (یادداشت مؤلف). همه اطراف. بلندی و پستی. بالا و پائین و زیر و زبر. (ناظم الاطباء). - برفرود سخن، فراز و نشیب آن. نیک و بد آن: بکوشم باندازۀ دستگاه کنم برفرود سخن را نگاه. شمسی (یوسف وزلیخا). - برفرود کاری، زیر و زبر آن. اختلاف و تمایز آن: خدمت سلطان بجان از شهریاری خوشتر است وین کسی داند که داند برفرود روزگار. فرخی.
زیر و زبر. زیر و رو. بالا و زیر. زیر و بالا. (یادداشت مؤلف). همه اطراف. بلندی و پستی. بالا و پائین و زیر و زبر. (ناظم الاطباء). - برفرود سخن، فراز و نشیب آن. نیک و بد آن: بکوشم باندازۀ دستگاه کنم برفرود سخن را نگاه. شمسی (یوسف وزلیخا). - برفرود کاری، زیر و زبر آن. اختلاف و تمایز آن: خدمت سلطان بجان از شهریاری خوشتر است وین کسی داند که داند برفرود روزگار. فرخی.
یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان اصفهان و در جنوب اصفهان واقع و محدود است از شمال به اصفهان و بخش سده، از جنوب به کوه صفه، از خاور و باختر به زاینده رود. وضع طبیعی: یک رشته ارتفاعات کوه صفه و تخت رستم که در جهت خاور و باختر کشیده شده و در جنوب دهستان واقع و بلندترین قلۀ آن 2240 متر است رودخانه: قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در حد خاوری و باختری و شمالی این دهستان واقع شده است. زمستان آن معتدلست و آب قراء آن از رود خانه زاینده رود و چاه تأمین میشود. این دهستان از 9 آبادی تشکیل می شود و سکنۀ آن 15276 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) یکی از دهستان های بخش نطنز شهرستان کاشان است. در شمال دهستان چیمه رود واقع و کوهستانی است و از 7 آبادی تشکیل شده است. سکنه در حدود 5400 تن. و قراء مهم آن ابیانه و طره و کمجان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان اصفهان و در جنوب اصفهان واقع و محدود است از شمال به اصفهان و بخش سده، از جنوب به کوه صفه، از خاور و باختر به زاینده رود. وضع طبیعی: یک رشته ارتفاعات کوه صفه و تخت رستم که در جهت خاور و باختر کشیده شده و در جنوب دهستان واقع و بلندترین قلۀ آن 2240 متر است رودخانه: قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در حد خاوری و باختری و شمالی این دهستان واقع شده است. زمستان آن معتدلست و آب قراء آن از رود خانه زاینده رود و چاه تأمین میشود. این دهستان از 9 آبادی تشکیل می شود و سکنۀ آن 15276 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) یکی از دهستان های بخش نطنز شهرستان کاشان است. در شمال دهستان چیمه رود واقع و کوهستانی است و از 7 آبادی تشکیل شده است. سکنه در حدود 5400 تن. و قراء مهم آن ابیانه و طره و کمجان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)