جدول جو
جدول جو

معنی ژاکلیو - جستجوی لغت در جدول جو

ژاکلیو
(کُ یُ)
متولد بسال 1843 در سنت -ژان -سولی میو (لوآر) و متوفی در پاریس بسال 1886 م. او راست کتاب ’سه ماه در کنار گنگ و برهماپوترا’
لوئی. نویسندۀ فرانسوی، متولد در کارل (سائون الوآر) بسال 1837 و متوفی بسال 1890 م
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکلیا
تصویر اکلیا
(پسرانه)
نام پسری در شعر نیما یوشیج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاکلین
تصویر ژاکلین
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکلیل
تصویر اکلیل
(دخترانه)
تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
پرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
انگلیون، انجیل، دیبای هفت رنگ، ارژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
عقب ماندۀ ذهنی
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، واله، خلاوه، گیج، گیج و ویج، مستهام، آسمند، گیج و گنگ، کالیوه رنگ، کالیوه، هامی، سرگردان، پکر، آسیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکلیل
تصویر اکلیل
گردی براق به رنگ های طلایی، نقره ای، سرخ و رنگ های دیگر که در نقاشی و تزیین به کار می رود، تاج، افسر، دیهیم
اکلیل جنوبی: در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، افسر، قبه
اکلیل شمالی: تاج شمالی، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حیّه
اکلیل کوهی: در علم زیست شناسی گیاهی خوش بو با برگ های ریز که برگ و گل آن کاربرد دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(کِ دیْوْ)
نام گنگ باری (مجمع الجزایری) در دریای عمان. دارای ده هزار تن سکنه. اصل این جزایر مرجانی است. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 227)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی. (فرهنگ فارسی معین). از ستارگان منزلهای قمر و آن سه ستاره است و فاصله هر یک از آنها بنظر یک ذراع می رسد، وجه تسمیۀ آن بدین سبب است که گویی چون تاجی بر پیشانی عقرب قرار داد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 160). یکی از بیست و هشت منزل قمر. (شرفنامۀ منیری). منزل هفدهم از منازل بیست و هشت گانه قمر و آن از آخر زبانست تا هشت درجه و 34 دقیقه و 17 ثانیه و از رباطات دوم است. ستاره ایست بر جبهۀ عقرب و عرب آنرا بر سر عقرب (رأس العقرب) شمارد و آن غیر از اکلیل شمالی در اصطلاح یونانیان است و آن رقیب ثریاست و نزد احکامیان منزلی نحس است. (یادداشت مؤلف). منزل هفدهم از منازل ماه و آن سه ستاره است برپیشانی کژدم و یکی از صور شمالی است که عامه او را به کاسۀ یتیمان و مسکینان مانند کنند. (از التفهیم). نام منزل هفدهم از منازل قمر و آن سه ستارۀ مثلث شکل است بصورت تاج بر پیشانی عقرب. (آنندراج) (غیاث اللغات). سه کوکبند بر خط مقوس مانند غفر و جبهه از پس او باشد و بعضی پندارند که اکلیل جبهۀ عقرب است و جبهه سه کوکب روشن پیش عقرب، و آن منزل هفدهم است و رقیب او ثریا باشد. (جهان دانش ص 120) :
دو پیکر چو تختی و اکلیل تاجی
ز نثره نثاری و طرفه چو حملی.
منوچهری.
افسری بود بر سر اکلیل
کمری داشت بر میان جوزا.
مسعودسعد.
اکلیل به قلب تاج داده
عقرب به کمان خراج داده.
نظامی.
به سر بر ترا دایم اکلیل باد
به زیر کفت فرق اکلیل باد.
؟ (از شرفنامۀ منیری).
- اکلیل جنوبی، یکی از صورتهای جنوبی. ادحی النعام (جایگاه خایه نهادن اشترمرغ). قبه. (فرهنگ فارسی معین). یکی از صور جنوبی فلک که بصورت تاجی تخیل شده و شامل چندین ستارۀ خرد است و در جنوب نعام الصادر و نعام الوارد جای دارد و آنرا قبه نیز نامند. صورتی از صور فلکی و کواکب آن هفتند. نام صورت سیزدهم از صور چهارده گانه فلکی جنوب. (یادداشت مؤلف).
- اکلیل شامی، نام صورت ششم از نوزده صورت شمالی فلکی قدماست که آنرا فکه نیز گویند. (مفاتیح).
- اکلیل شمالی، یکی ازصورتهای شمالی. فکه. کاسۀ درویشان. قصعهالمساکین. کاسۀ یتیمان. کاسۀ لئیمان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تاج. (منتهی الارب) (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تاج. تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج. افسر. دیهیم. گرزن. تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان بوده که از شاخ خرزهره و زیتون می کرده اند و به گرد سر می بسته اند. اکلیل الملک نیز که داروییست شبیه به همین اکلیل است. (یادداشت مؤلف) :
ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند
میخ دیوار سراپرده به صد میل زنند.
منوچهری.
اکلیل های پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیلهایش از صندل قماری.
منوچهری.
در سیر گوید: آدم اکلیلی از ریاحین بهشت بر سر داشت. (مجمل التواریخ والقصص).
سخن رانم از فر و فرهنگ او
برافرازم اکلیل و اورنگ او.
نظامی.
مرا زیبد از خسروان عجم
سر تخت کاوس و اکلیل جم.
نظامی.
، موضعی نزدیک حاجر که اکمهالعشرق گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محلی در ولایت قسطمونی، تابع ناحیه قضای استفان که مرکب از 20 قریه است، (قاموس الاعلام ترکی ص 1865)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
شارل گوستاو ژاکب. ریاضی دان آلمانی، متولد در پوتسدام (1804-1851 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش ’کروز’ از ایالت ابوسن واقع در پلاتو دژانسیو دارای 885 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اَ کَلْ)
صفحۀ نقاشی مانی، (اصطلاح عروض) نام بحری است که وزنش هشت بار مفتعلان است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح تصوف) هر که در وی جمعیت الهیه بجمیع اسما و صفات اکثر بود اکمل باشد و هر که را حظ از اسماء الهیه اقل بود انقص باشد و از مرتبۀ خلافت ابعد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کنتس هنوت و هلند و زلاند متولد به لاهه (1401-1436 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
نام دهستانی از ایالت ایزر در شهرستان لاتوردوپن دارای 5377 تن سکنه. آنجا مرکز مقواسازی است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان در 68هزارگزی شمال باختری باجگیران و 6هزارگزی شمال مالرو عمومی اوغاز به اوزمان واقع است. زمینش کوهستانی و سردسیر است و 236 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و میوه است. شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. از صنایع دستی قالیچه، گلیم، و جوراب بافی معمول و راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مادمازل استفانی فلیسیته، نام معلمۀ اطفال دوک دأرلئان و فیلیپ اگالیته مؤلف تألیفات مشهور راجع به تعلیم و تربیت، مولد در حوالی اتن (1746 -1830 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
کشتی مخصوص سواحل مشرق و آن خمیده و عقبش برآمده است
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام یکی از معروفترین انجمن های سیاسی انقلاب فرانسه. این انجمن متشکل بود از دسته ای از انقلابیون که جلسات خود را در صومعۀ قدیمی ژاکوبین واقع در کوچۀ سنت هونره در شهر پاریس منعقد میساختند و آن در اکتبر سال 1789 میلادی به دست عده ای از انقلابیون پرشور تأسیس شد و تا سال 1794 برپا بود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
مرکز کمون لوار از آروندیسمان رو آن، واقع در کنار رود سرنن دارای 5000 تن جمعیت است. نمایشگاه موسوم به سن فورتونا متعلق به قرن یازدهم میلادی در آن جای دارد. صنعت حریربافی آن مشهور است
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نامی است که پس ازانقلاب 1688 میلادی در انگلستان به طرفداران ژاک دوم و خانوادۀ استوارت دادند
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش ’کت در’ از شهرستان دیژن دارای راه آهن و قریب 1276 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
پارسی است از پرندگان پرنده ایست از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر بشکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و افریقا میزید. یکی از اقسام آن بنام کاکلی کوهی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیل
تصویر اکلیل
تاج، افسر، دیهیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
از یونانی پرند دیبای هفت رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
نادان، ابله، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیل
تصویر اکلیل
تاج، افسر، گردی است براق به رنگ های طلایی، نقره ای، سبز و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتیو
تصویر اکتیو
فعال، در حال کار، به کار انداخته شده، پر تکاپو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیو
تصویر کالیو
((لِ))
سرگشته، حیران، ابله، احمق
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
پرنده ای است از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی می کند. یکی از اقسام آن به نام کاکلی کوهی مشهور است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکلیل
تصویر اکلیل
جام گل، دیهیم، سربرند گوهرنشان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
پرند، دیبای هف ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
ابله، بی خبر، کالوس، نادان، اصم، کر، ناشنوا، حیران، حیرت زده، سرگردان، سرگشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد