جدول جو
جدول جو

معنی ژاکب - جستجوی لغت در جدول جو

ژاکب
(کُ)
کرتین. نام زبانشناس آلمانی، متولد در گتا (1764-1847 میلادی). او مؤلف کتاب ’منتخبات یونانی’ است
ماکس. نویسندۀ فرانسوی، متولد در کیمپر، متوفی در درانسی (1876-1944 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پوشاک جلوباز و معمولاً دکمه دار که از پشم یا کرک بافته می شود و بالاتنه را می پوشاند، نوعی لباس زنانه که روی پیراهن می پوشند، نوعی لباس مردانه که تا زانو می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راکب
تصویر راکب
سوار، سوار بر اسب یا شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
ریزان، فروریزنده، فروریخته (آب، اشک)
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
ریزان. (منتهی الارب) (شرح قاموس). سکوب. سیکب. (شرح قاموس). ریزنده. فروریزنده (آب یا اشک) : دمع ساکب، اشک ریزان. (منتهی الارب). ماء ساکب، آب ریزان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
فتاد آنگهی چشم من بر قوافل
عیون غرقه در خون والدمع ساکب.
حسن متکلم
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام یکی از معروفترین انجمن های سیاسی انقلاب فرانسه. این انجمن متشکل بود از دسته ای از انقلابیون که جلسات خود را در صومعۀ قدیمی ژاکوبین واقع در کوچۀ سنت هونره در شهر پاریس منعقد میساختند و آن در اکتبر سال 1789 میلادی به دست عده ای از انقلابیون پرشور تأسیس شد و تا سال 1794 برپا بود
لغت نامه دهخدا
شارل امیل، نقاش و گراورساز فرانسوی، متولد و متوفی به پاریس (1813- 1894 میلادی)، وی را بهترین نقاشی های آب ورنگی هست و موضوع آنها غالباً زندگانی روستائی است
قدیس، نام اسقف کلرمن. وی در حدود سالهای 600 تا 662 میلادی می زیسته و ذکران او سوم ژوئن است
قدیس، اسقف کلنی متولد به نیکوپولیس (ارمنستان) در حدود سال 454 و متوفی به سال 558 م
یا جیم اول، پادشاه میورقه (1243- 1311 میلادی)، وی پسر ژاک اول پادشاه آراگون بود
یا جیم دوم، پادشاه میورقه، پسر کوچک ژاک جیم اول (1315- 1349 میلادی)
یا جیم سوم، پادشاه اسمی میورقه (1336- 1375 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
عدول کننده. اعراض کننده. أنکب. (معجم متن اللغه). عدول کننده از راه و کناره گیرنده. (ناظم الاطباء) ، میل کننده از جای خود به سوی دیگر. (از اقرب الموارد). مایل:
تا رایت نورانی شاهنشه انجم
ناصب شود از مشرق و در مغرب ناکب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سوار. (ازتاج العروس) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، رکّاب، رکبان، رکوب، رکبه، رکبه. (تاج العروس) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). ج، رکب. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد). به معنی سوارچهارپایان. سواره، مقابل راجل، پیاده. (یادداشت مؤلف). سوار بر هر مرکوبی. (ناظم الاطباء) :
ز رشک او بخمد پشت صاحب خرچنگ
زسهم او برمد هوش راکب ضرغام.
؟ (از سندبادنامه).
دگر ره گفت کاجرام کواکب
ندانم بر چه مرکوبند راکب.
نظامی.
خاطر سعدی و بار عشق تو
راکبی تندست و مرکوبی جمام.
سعدی.
ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل.
سعدی.
مثال راکب دریاست حال کشتۀ عشق
به ترک یار بگفتند و خویشتن رستند.
سعدی.
- راکب التعاسیف، آنکه بدون قید راه می پیماید. (ناظم الاطباء).
، اشترسوار. (ترجمان جرجانی تهذیب عادل بن علی ص 50). شترسوار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). در اکثر لغت عرب راکب سوار اشتر راگویند و فارس سوار اسب را گویند. ج، رکاب، رکبان، رکوب، رکبه. (آنندراج). شترسوار خاصه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و اگر سوار اسب یا الاغ باشد گویند فارس یا فارس حمار. (ناظم الاطباء) ، نهال خرما بر تنه مادر رسته و تا زمین نرسیده. (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنچه بر تنه نخل برآید از شاخ و آن را رکوب نیز گویند. (آنندراج). شاخ خرما بر تنه نخل برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کشتی سوار. (ناظم الاطباء). ج، رکاب. (از متن اللغه) ، بیماریی که در پشت گوسفند عارض شود. (ناظم الاطباء) ، سر کوه. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). قلۀ کوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهر و قلعۀ اسپانیا (آراگون) دارای 5000 تن سکنه، پایتخت قدیم کشور سوبرارب
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام نوعی از لباس مردانه که در مواقع رسمی پوشند، نام قسمی از لباس زنانه
لغت نامه دهخدا
(کُ)
ژرژ. نام مجسمه ساز فرانسوی از مردم نانسی (1794-1874 میلادی)
لغت نامه دهخدا
فرانسوا سیژیسموند، طبیب فرانسوی، متولد به ژنو (1830-1913 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
انبوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، عکوب، مرد ایستاده. متوقف، شتران گردآمده بر حوض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
شارل گوستاو ژاکب. ریاضی دان آلمانی، متولد در پوتسدام (1804-1851 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نامی است که پس ازانقلاب 1688 میلادی در انگلستان به طرفداران ژاک دوم و خانوادۀ استوارت دادند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاکب
تصویر عاکب
گروزه (جمع جمعیت)، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نهادگی (لباس رسمی و اعیاد)، نیمپوش جامه مردانه که تا زانو فرود آید، جامه زنانه که تمام قامت را فرا گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکب
تصویر راکب
سوار بر اسب یا شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاکت
تصویر ژاکت
((کِ))
جامه بافته شده نسبتاً ضخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
((کِ))
ریزان، فروریزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راکب
تصویر راکب
((کِ))
سوار، سواره
فرهنگ فارسی معین
سوار، سواره
متضاد: پیاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد