جدول جو
جدول جو

معنی ژاژدرائی - جستجوی لغت در جدول جو

ژاژدرائی(دَ)
ژاژخائی. بیهوده گوئی. رجوع به ژاژخائی شود:
شعر تو ژاژ است، مگر سوی تو
فضل همه ژاژدرائیستی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاژدرایی
تصویر ژاژدرایی
ژاژخایی، هرزه درایی، بیهوده گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاژدرای
تصویر ژاژدرای
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو برای مثال کسی که گوید من چون توام به فضل و هنر / سبک خرد بود و یافه گوی و ژاژدرای (فرخی - ۳۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
(گُتَ / تِ)
بیهوده گو. یاوه گوی. ژاژخای:
کسی که گوید من چون توام بفضل و هنر
سبک خرد بود و یاوه گوی و ژاژدرای.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ایل کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
علک خائی، برغست خائی، بیهوده گوئی، لک درائی، هرزه درائی، ژاژدرائی، یاوه سرائی، یافه سرائی، هرزه سرائی، هرزه لائی، حرف مفت زنی، خام درائی، ول گوئی:
خیره روئی ز تیره رائی به
بیزبانی ز ژاژخائی به،
سنائی،
هر سخن را به جایگاه نهد
نکند ژاژخائی برخیر،
سوزنی،
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسند
کی رسد سیرالثوانی در نجیب ساربان،
خاقانی،
ز ژاژخائی هر ابلهی نرنجم از آنک
هنوز در عدم است آنکه همقران من است،
خاقانی،
حاسد ز قبول این روائی
دور از من و تو به ژاژخائی،
نظامی،
ژاژخائی میکند با ما رقیب
ما چه غم داریم گو میخای ژاژ،
؟ (از محمودنامه از آنندراج)
لغت نامه دهخدا