جدول جو
جدول جو

معنی ژاژخای - جستجوی لغت در جدول جو

ژاژخای
(گُ تَ / تِ)
رجوع به ژاژخا شود:
دل به بیهوده ای مکن مشغول
که فلان ژاژخای می خاید،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
ژاژخای
خاینده گیاه موسوم به ژاژ، بیهوده گوی ترفندباف
تصویری از ژاژخای
تصویر ژاژخای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاژخایی
تصویر ژاژخایی
بیهوده گویی، یاوه سرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاژدرای
تصویر ژاژدرای
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو برای مثال کسی که گوید من چون توام به فضل و هنر / سبک خرد بود و یافه گوی و ژاژدرای (فرخی - ۳۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاژخا
تصویر ژاژخا
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گوبرای مثال تامل کنان در خطا و صواب / به از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ)
بیهوده گو. یاوه گو. ژاژخای در همه معانی:
کارهای شیرمردان کردی و ازرشک تو
حاسدانت یاوه گو هستند و جمله ژاژخوار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
ژاژخای، لقب طیّان شاعر، رجوع به طیّان شود:
صبح حسّان مصطفائی کو
تا ثناهای غم زدا آرد
زانکه مقبول مصطفی نشود
آنچه طیان ژاژخا آرد،
انوری
لغت نامه دهخدا
(گُتَ / تِ)
بیهوده گو. یاوه گوی. ژاژخای:
کسی که گوید من چون توام بفضل و هنر
سبک خرد بود و یاوه گوی و ژاژدرای.
فرخی
لغت نامه دهخدا
علک خائی، برغست خائی، بیهوده گوئی، لک درائی، هرزه درائی، ژاژدرائی، یاوه سرائی، یافه سرائی، هرزه سرائی، هرزه لائی، حرف مفت زنی، خام درائی، ول گوئی:
خیره روئی ز تیره رائی به
بیزبانی ز ژاژخائی به،
سنائی،
هر سخن را به جایگاه نهد
نکند ژاژخائی برخیر،
سوزنی،
جان کنند از ژاژخائی تا به گرد من رسند
کی رسد سیرالثوانی در نجیب ساربان،
خاقانی،
ز ژاژخائی هر ابلهی نرنجم از آنک
هنوز در عدم است آنکه همقران من است،
خاقانی،
حاسد ز قبول این روائی
دور از من و تو به ژاژخائی،
نظامی،
ژاژخائی میکند با ما رقیب
ما چه غم داریم گو میخای ژاژ،
؟ (از محمودنامه از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ژاژخای، بیهوده گوی، بیهده گوی، ول گوی، هرزه درای، هرزه گوی، هرزه سرای، هرزه لای، لک درای، خام درای، کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید، یافه گو، یاوه سرای، یاوه گو، مهذار، هذر، پرگوی، پرچانه، درازنفس، پرنفس، مکثار، ورّاج (در تداول عوام) :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای،
لبیبی،
وی از خشم برآشفت و مردکی پرمنش و ژاژخای و بادگرفته بود، (تاریخ بیهقی ص 337)،
گاو خاموش نزد مرد خرد
به از آن ژاژخای صد بار است،
ناصرخسرو،
ز بهر چیز بیحاصل نرنجی به بود ایرا
بسی بهتر سوی دانا ز مردژاژخا ابکم،
ناصرخسرو،
پاک مردان چو ماهیندخموش
ژاژخایان خلق چون عصفور،
ناصرخسرو،
ز خوشه چینی کشت نیاز هست عدوت
خمیده پشت و شکم خوار و ژاژخای چو داس،
کمال اسماعیل،
این سیاه اسرار تن اسپید را
بت پرستانه بگیر ای ژاژخا،
مولوی،
جمع آمد صدهزاران ژاژخا
حلقه کرده پشت پا بر پشت پا،
مولوی،
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب،
سعدی (بوستان)،
روشن درون و تفته دل و گرم و ژاژخای
آتش نهاد و خاکی و معمور دودمان،
خواجو (در وصف حمام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ژاژ خا
تصویر ژاژ خا
خاینده گیاه موسوم به ژاژ، بیهوده گوی ترفندباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژخا
تصویر ژاژخا
بیهوده گوی، ول گوی، هرزه داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژخایی
تصویر ژاژخایی
خاییدن گیاه موسوم به ژاژ، بیهوده گویی ترفند بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژخایی
تصویر ژاژخایی
بیهوده گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاژخا
تصویر ژاژخا
((ی))
بیهوده گوی
فرهنگ فارسی معین
بیهوده گو، هرزه درا، هرزه لاف، یاوه درا، یاوه سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیهوده گویی، هرزه درایی، یاوه درایی، یاوه سرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد