جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ژاژخا

ژاژخا

ژاژخا
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گوبرای مِثال تامل کنان در خطا و صواب / بِه از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱ - ۱۵۴)
ژاژخا
فرهنگ فارسی عمید

ژاژخا

ژاژخا
ژاژخای، لقب طَیّان شاعر، رجوع به طیّان شود:
صبح حَسّان مصطفائی کو
تا ثناهای غم زدا آرد
زانکه مقبول مصطفی نشود
آنچه طیان ژاژخا آرد،
انوری
لغت نامه دهخدا

ژاژخا

ژاژخا
ژاژخای، بیهوده گوی، بیهده گوی، ول گوی، هرزه درای، هرزه گوی، هرزه سرای، هرزه لای، لک درای، خام درای، کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید، یافه گو، یاوه سرای، یاوه گو، مِهْذار، هَذر، پرگوی، پرچانه، درازنفس، پُرنفس، مِکْثار، ورّاج (در تداول عوام) :
گفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای،
لبیبی،
وی از خشم برآشفت و مردکی پُرمنش و ژاژخای و بادگرفته بود، (تاریخ بیهقی ص 337)،
گاو خاموش نزد مرد خرد
به از آن ژاژخای صد بار است،
ناصرخسرو،
ز بهر چیز بیحاصل نرنجی به بود ایرا
بسی بهتر سوی دانا ز مردژاژخا ابکم،
ناصرخسرو،
پاک مردان چو ماهیندخموش
ژاژخایان خلق چون عصفور،
ناصرخسرو،
ز خوشه چینی کشت نیاز هست عدوت
خمیده پشت و شکم خوار و ژاژخای چو داس،
کمال اسماعیل،
این سیاه اسرار تن اسپید را
بت پرستانه بگیر ای ژاژخا،
مولوی،
جمع آمد صدهزاران ژاژخا
حلقه کرده پشت پا بر پشت پا،
مولوی،
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب،
سعدی (بوستان)،
روشن درون و تفته دل و گرم و ژاژخای
آتش نهاد و خاکی و معمور دودمان،
خواجو (در وصف حمام)
لغت نامه دهخدا

ژاژخای

ژاژخای
رجوع به ژاژخا شود:
دل به بیهوده ای مکن مشغول
که فلان ژاژخای می خاید،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا