جدول جو
جدول جو

معنی چیکه - جستجوی لغت در جدول جو

چیکه
چکه، قطره، چکه ای که از بام خانه چکد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیکا
تصویر چیکا
(دخترانه)
نوعی پرنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیکه
تصویر پیکه
نوعی پارچۀ نخی ضخیم نقشه دار با راه راه برجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتکه
تصویر چتکه
چرتکه، چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چینه
تصویر چینه
دانه ای که پرندگان می خوردند، نوعی دیوار گلی که سنگ و آجر در آن به کار نمی رود و لایه های آن را تکه تکه بر روی هم می چینند، هر لایه از دیوار گلی، دای، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین که از لحاظ آثار و بقایا مربوط به یک دوره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیده
تصویر چیده
ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، کنایه از ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیره
تصویر چیره
غالب، مسلط، مستولی، ماهر
دستار، دستاری که بر سر بپیچند
فرهنگ فارسی عمید
پادو، خانه شاگرد، (در تداول آبادان و نواحی اطراف آن)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
ریزه های هیمه. خاشاک. هیزم. هیزم ریزه. هیمۀ خرد. خرده های باریک و کوتاه هیزم. تریشه. تراشۀ ریز هیزم. فروزینه. چیزها که با آن آتش گیرانند. افروزه. ساقهای خشک گیاه و مانند آن که بعضی مرغان از آن لانه کنند. آنچه گنجشکان لانه ساختن را برند. آنچه فقرا سوختن را از هیمه و هیزم رایگان برچینند. ضرام. (یادداشت مؤلف).
- چیله جمع کردن، گرد کردن چیله: گنجشکان برای لانه ساختن چیله جمع میکنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
غلام و بنده و برده. (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان چیمه رود بخش نطنز شهرستان کاشان. در 32هزارگزی شمال باختری نطنز و 11 هزارگزی پل هنجن واقع است. کوهستانی است و سردسیر، 1200 تن سکنه دارد. از سه رشته قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات انواع میوه هاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان. در 28هزارگزی جنوب باختری سیردان سر راه عمومی سیردان به زنجان واقع است و 554 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات وسیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و قالیچه و جاجیم بافی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان رضائیه. در 19هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و هزارگزی باختری ارابه رو سرو به نازلو واقع است. 257 تن سکنه دارد. از رود سرو آبیاری میشود. محصولش غلات و توتون است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
دستاری که بر سر پیچند. (برهان). به معنی دستار هندی است ولی متأخرین به معنی بستن و پیچیدن بکار برده اند. (از آنندراج). در هندی دستار است. (از فرهنگ نظام). در اردو جیره (نواری که دور دستار بندند). (حواشی برهان چ معین) :
ز عکس ماه و موج آب در شبها بجوش آیم
که پندارم بت من چیرۀ زر تار می پیچد.
سلیم (از آنندراج).
آسمان بر سر از مه و خورشید
چیرۀ زر دگر نمی بندد.
کلیم (از فرهنگ نظام).
سپهر بر سر خود چیره ز آفتاب نبست
که تا کمر بدر مالک الرقاب نبست.
درویش واله (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
با نظم و ترتیب گذاشته شده. آراسته به نظم و ترتیب خاص. منظم نزدیک یکدیگر. مرتب پهلوی هم. مرتب نهاده شده. اشیائی منظم در جایی نهاده. با نظم و ترتیب چیزها روی هم گذاشته یا بر هم نهاده شده:
بیرون شد پیرزن پی سبزه
و آورد پژند چیده برتریان.
اسماعیل رشیدی.
، چیزهای پراکنده یک یک از زمین برداشته و در کیسه یا سبد و جز آن گرد کرده شده، جداشده. قطعشده. بازکرده. چیزی برکنده از بوتۀ درختی چون گل و میوه. مقطوف، حذر فوت، چیده ناخن. خرفه، آنچه چیده شود از میوه. (منتهی الارب). قلامه، چیده ناخن (دهار) ، بریده شده. مقراض شده. مقطوع به دو کارد، جذب کرده. بخود کشیده، آنچه با میل بافته شده باشد. با میل بافته شده، برگزیده. منتخب. لب ّ. چیده و برگزیده از هرچیزی. (منتهی الارب) ، جمع. فراهم.
- چیده میان، باریک میان:
قوی قوائم و فربه سرین و چیده میان
درازگردن و آهخته گوش و گردشکم.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مأخوذ از نام خاص چین، نارنج. جنه. (دزی ج 1 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
منقاش و موچین که زنان بدان موها را برکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
یوزشکاری، مقیاس اراضی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان میان آب. (بلوک البروایه) بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 31هزارگزی شمال باختری اهواز واقع است و 200تن سکنه دارد از چاه آبیاری میشود ساکنین از طایفۀالبروایه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
فرهنگ لغت هوشیار
غضروف و لته و پوسته و زواید گوشت مانند پوست و چربی وغلیزک و نظایر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکه
تصویر پیکه
فرانسوی راهراهی همدرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکه
تصویر ایکه
درختان در هم، بیشه کنار وروفان
فرهنگ لغت هوشیار
تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند، دستها و پاهای سخت لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیده
تصویر چیده
با نظم و ترتیب گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیره
تصویر چیره
مسلط، پیروز، غالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیله
تصویر چیله
چیرا: هندی برده
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیکه
تصویر تیکه
((کِّ))
تکه، هر چیز درخور و مناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیده
تصویر چیده
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده، منتخب، گسترده و پهن شده به نظم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیره
تصویر چیره
((رِ))
پیروز، مسلط، غالب، چیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چینه
تصویر چینه
((نِ))
دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، دیوار گلی، هر طبقه از دیوار گلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیکه
تصویر چلیکه
((چِ کِ یا کَ))
تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند، دست ها و پاهای سخت لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیره
تصویر چیره
مستولی، مسلط
فرهنگ واژه فارسی سره