جدول جو
جدول جو

معنی چیده

چیده
ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، کنایه از ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
تصویری از چیده
تصویر چیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چیده

چیده

چیده
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده، منتخب، گسترده و پهن شده به نظم
چیده
فرهنگ فارسی معین

چیده

چیده
با نظم و ترتیب گذاشته شده. آراسته به نظم و ترتیب خاص. منظم نزدیک یکدیگر. مرتب پهلوی هم. مرتب نهاده شده. اشیائی منظم در جایی نهاده. با نظم و ترتیب چیزها روی هم گذاشته یا بر هم نهاده شده:
بیرون شد پیرزن پی سبزه
و آورد پژند چیده برتریان.
اسماعیل رشیدی.
، چیزهای پراکنده یک یک از زمین برداشته و در کیسه یا سبد و جز آن گرد کرده شده، جداشده. قطعشده. بازکرده. چیزی برکنده از بوتۀ درختی چون گل و میوه. مقطوف، حذر فوت، چیده ناخن. خرفه، آنچه چیده شود از میوه. (منتهی الارب). قلامه، چیده ناخن (دهار) ، بریده شده. مقراض شده. مقطوع به دو کارد، جذب کرده. بخود کشیده، آنچه با میل بافته شده باشد. با میل بافته شده، برگزیده. منتخب. لُب ّ. چیده و برگزیده از هرچیزی. (منتهی الارب) ، جمع. فراهم.
- چیده میان، باریک میان:
قوی قوائم و فربه سرین و چیده میان
درازگردن و آهخته گوش و گردشکم.
سنائی
لغت نامه دهخدا

شیده

شیده
خورشید، درخشان، روشنایی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
شیده
فرهنگ نامهای ایرانی