طبیعت و طریقۀ هر چیز و کیفیت. (ناظم الاطباء). حال. وضع. طور. حالت. کیف. چونی. هویت. ماهیت. کیفیت: و کیفیت بود چون چگونگی چیزها. (کشف المحجوب سجستانی 17).... چگونگی حال قاید منجوق از وی پرسید. (تاریخ بیهقی). آنکه نداند چگونگیت نداند کهنه سرایا که تو ز بهر چرائی. ناصرخسرو. ... پیش از حدوث خطر و معاینۀ شر چگونگی آن را شناخته باشد. (کلیله و دمنه). رجوع به چگونه و کیفیت و چونی شود، شرح و تفسیر. شرح و توضیح. سرگذشت. (ناظم الاطباء) : ایارده، چگونگی پازند است. (صحاح الفرس). چنانکه بیارم چگونگی آن برجای خویش. (تاریخ بیهقی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء). حاق مطلب. بیان واقع، (اصطلاح فلسفه) ابن سینا آن را بجای کیفیت بکار برده، همچنانکه ’چندی’ را نیز بجای کمیت آورده است: و این را چگونگی خوانند وبتازی کیفیت. (دانشنامۀ علایی چ خراسانی ج 1 ص 85). اﷲ را چگونگی نباشد. (کتاب المعارف)
طبیعت و طریقۀ هر چیز و کیفیت. (ناظم الاطباء). حال. وضع. طور. حالت. کیف. چونی. هویت. ماهیت. کیفیت: و کیفیت بود چون چگونگی چیزها. (کشف المحجوب سجستانی 17).... چگونگی حال قاید منجوق از وی پرسید. (تاریخ بیهقی). آنکه نداند چگونگیت نداند کهنه سرایا که تو ز بهر چرائی. ناصرخسرو. ... پیش از حدوث خطر و معاینۀ شر چگونگی آن را شناخته باشد. (کلیله و دمنه). رجوع به چگونه و کیفیت و چونی شود، شرح و تفسیر. شرح و توضیح. سرگذشت. (ناظم الاطباء) : ایارده، چگونگی پازند است. (صحاح الفرس). چنانکه بیارم چگونگی آن برجای خویش. (تاریخ بیهقی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء). حاق مطلب. بیان واقع، (اصطلاح فلسفه) ابن سینا آن را بجای کیفیت بکار برده، همچنانکه ’چندی’ را نیز بجای کمیت آورده است: و این را چگونگی خوانند وبتازی کیفیت. (دانشنامۀ علایی چ خراسانی ج 1 ص 85). اﷲ را چگونگی نباشد. (کتاب المعارف)
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعۀ هویره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعۀ هویره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دومین پادشاه از سلسلۀ پادشاهان محلی که در شهر اور بین النهرین در حدود 2450 قبل از میلاد برقرار شده بود، این پادشاه استعمال تیر و کمان رااز سامی ها اقتباس کرد و از این جهت لشکر او قوی گردید و به فتوحاتی نایل شد، (ایران باستان ج 1 ص 117)
دومین پادشاه از سلسلۀ پادشاهان محلی که در شهر اور بین النهرین در حدود 2450 قبل از میلاد برقرار شده بود، این پادشاه استعمال تیر و کمان رااز سامی ها اقتباس کرد و از این جهت لشکر او قوی گردید و به فتوحاتی نایل شد، (ایران باستان ج 1 ص 117)
نوعی از خربزۀ شیرین باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). نوعی از خربزه باشد. (جهانگیری) (از رشیدی). نوعی از خربزه است که شیرین است و از شدت شیرینی و حلاوت چسبنده است و در شیراز چیز چسبنده را چگنی و چگنه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج)
نوعی از خربزۀ شیرین باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). نوعی از خربزه باشد. (جهانگیری) (از رشیدی). نوعی از خربزه است که شیرین است و از شدت شیرینی و حلاوت چسبنده است و در شیراز چیز چسبنده را چگنی و چگنه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج)
کلمه استفهام است. (از آنندراج). بطور استفهام استعمال میشود یعنی از چه نوع و در چه وضع و در چه حالت و چه طور. (ناظم الاطباء). به چگونه. به چه طور. به چه طرز. چسان. به چه نحو. به کدام سان. چون. چه. چه جور. چه نوع. چه شکل. کیف . (منتهی الارب) : دریا دو چشم و بر دل آتش همی فزاید مردم میان دریا و آتش چگونه پاید. رودکی. روی وشی وار کن بوشی ساغر باغ نگه کن چگونه وشی وار است. خسروی. عمر چگونه جهد از دست خلق باد چگونه جهد از باد خون. کسائی. ریشی چگونه ریشی چون مالۀ پت آلود گویی که دوش تا روز با ریش گوه پالود. عماره. چرا باشتاب آمدی گفت شاه چگونه سپردی چنین دور راه ؟ فردوسی. بگویم ترا من نشان قباد که او را چگونه ست رسم و نهاد. فردوسی. به بهرام گفت ای سرافراز مرد چگونه ست کارت به دشت نبرد؟ فردوسی. آنکه خوبی از او نمونه بود چون بیارائیش چگونه بود؟ عنصری. تو چگونه رهی که دست اجل بر سر تو همی زند سرپاس. عنصری. چگونه داند انگشتری که زرگر کیست چگونه داند صراف خویش را دینار چو نیست دانش بر کار خویش دایره را چگونه باشد دانا بخالق پرگار. ناصرخسرو. دمنه پرسید چگونه بود آن حکایت ؟ (کلیله و دمنه)... و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). دل هدیۀ تو کردم آن را نخواستی جان تحفه میفرستم آن را چگونه ای. سید حسن غزنوی. چو شکرم به گداز اندر آب دیدۀ خویش چگونه آبی، آبی به گونۀ مرجان. سوزنی. شب درست چه داند به خواب نوشین در که شب چگونه به پایان همی برد رنجور. سعدی. دیدی که چگونه حاصل آمد از دعوی عشق روی زردی. سعدی. چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم. سعدی. چگونه می بینی این دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم. (گلستان سعدی) ، (از: چه تعجب + گونه) مرادف چه. چه جور. چه نوع و جز اینها: تهنیت خواهم گفتن که خداوند مرا پسری داد خداوند و چگونه پسری. فرخی. چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است زنی چگونه زنی، سیم ساعد و لنبه. عماره. - بی چگونه، مرادف بیچون که صفت خداوند است: زنده به آبند زندگان که چنین گفت ایزد سبحان بی چگونه و بی چون. ناصرخسرو. - هر چگونه،به معنی هر چند و هر قدر و هر اندازه: حربا که با آفتاب همی گردد، هر چگونه که گردد. (التفهیم). زیرا که همی هر چگونه باشد هم بگذرد این مدت شماری. ناصرخسرو
کلمه استفهام است. (از آنندراج). بطور استفهام استعمال میشود یعنی از چه نوع و در چه وضع و در چه حالت و چه طور. (ناظم الاطباء). به چگونه. به چه طور. به چه طرز. چسان. به چه نحو. به کدام سان. چون. چه. چه جور. چه نوع. چه شکل. کَیف َ. (منتهی الارب) : دریا دو چشم و بر دل آتش همی فزاید مردم میان دریا و آتش چگونه پاید. رودکی. روی وشی وار کن بوشی ساغر باغ نگه کن چگونه وشی وار است. خسروی. عمر چگونه جهد از دست خلق باد چگونه جهد از باد خون. کسائی. ریشی چگونه ریشی چون مالۀ پت آلود گویی که دوش تا روز با ریش گوه پالود. عماره. چرا باشتاب آمدی گفت شاه چگونه سپردی چنین دور راه ؟ فردوسی. بگویم ترا من نشان قباد که او را چگونه ست رسم و نهاد. فردوسی. به بهرام گفت ای سرافراز مرد چگونه ست کارت به دشت نبرد؟ فردوسی. آنکه خوبی از او نمونه بود چون بیارائیش چگونه بود؟ عنصری. تو چگونه رهی که دست اجل بر سر تو همی زند سرپاس. عنصری. چگونه داند انگشتری که زرگر کیست چگونه داند صراف خویش را دینار چو نیست دانش بر کار خویش دایره را چگونه باشد دانا بخالق پرگار. ناصرخسرو. دمنه پرسید چگونه بود آن حکایت ؟ (کلیله و دمنه)... و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). دل هدیۀ تو کردم آن را نخواستی جان تحفه میفرستم آن را چگونه ای. سید حسن غزنوی. چو شکرم به گداز اندر آب دیدۀ خویش چگونه آبی، آبی به گونۀ مرجان. سوزنی. شب درست چه داند به خواب نوشین در که شب چگونه به پایان همی برد رنجور. سعدی. دیدی که چگونه حاصل آمد از دعوی عشق روی زردی. سعدی. چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم. سعدی. چگونه می بینی این دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم. (گلستان سعدی) ، (از: چه تعجب + گونه) مرادف چه. چه جور. چه نوع و جز اینها: تهنیت خواهم گفتن که خداوند مرا پسری داد خداوند و چگونه پسری. فرخی. چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است زنی چگونه زنی، سیم ساعد و لنبه. عماره. - بی چگونه، مرادف بیچون که صفت خداوند است: زنده به آبند زندگان که چنین گفت ایزد سبحان بی چگونه و بی چون. ناصرخسرو. - هر چگونه،به معنی هر چند و هر قدر و هر اندازه: حربا که با آفتاب همی گردد، هر چگونه که گردد. (التفهیم). زیرا که همی هر چگونه باشد هم بگذرد این مدت شماری. ناصرخسرو
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 5 هزارگزی خاور کوزران و دو هزاروپانصدگزی شمال راه فرعی سنجابی به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و سراب تیران. محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند، لبنیات و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. گله داران این محل در زمستان به حدود قصرشیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 5 هزارگزی خاور کوزران و دو هزاروپانصدگزی شمال راه فرعی سنجابی به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و سراب تیران. محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند، لبنیات و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. گله داران این محل در زمستان به حدود قصرشیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام یکی از مشهورترین ایلات اطراف قزوین که ییلاقشان در قاقزان و قشلاقشان در طارم سفلی است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 368 و 369). نام طایفه ای از ایلات کرد ایران که قریب دو هزار خانوارند. و در نواحی و اطراف سفیدرود، تنگ گاو شمار، رودخانه کشکان، رود خرم آباد و کوه مله شبانان سکونت دارند و شغل عمومی آنان تربیت اغنام است. در محل اقامت این طایفه که از مناطق خوش آب و هواست محصولاتی از قبیل مازو، بلوط گزانگبین و قلقاف به فراوانی عمل می آید. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 66)
نام یکی از مشهورترین ایلات اطراف قزوین که ییلاقشان در قاقزان و قشلاقشان در طارم سفلی است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 368 و 369). نام طایفه ای از ایلات کرد ایران که قریب دو هزار خانوارند. و در نواحی و اطراف سفیدرود، تنگ گاو شمار، رودخانه کشکان، رود خرم آباد و کوه مله شبانان سکونت دارند و شغل عمومی آنان تربیت اغنام است. در محل اقامت این طایفه که از مناطق خوش آب و هواست محصولاتی از قبیل مازو، بلوط گزانگبین و قلقاف به فراوانی عمل می آید. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 66)
دهی است از دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان، 463 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود، محصول عمده اش غلات است، مردمش به کشاورزی اشتغال دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دِهی است از دهستان دولت خانه بخش حومه شهرستان قوچان، 463 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود، محصول عمده اش غلات است، مردمش به کشاورزی اشتغال دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 100 هزارگزی شمال باختری بندرعباس بر سر راه فرعی بندرعباس به لار واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 100 هزارگزی شمال باختری بندرعباس بر سر راه فرعی بندرعباس به لار واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
وحدت. یکتایی: وصیت کنم شما را که خدای عز ذکره را به یگانگی شناسید. (تاریخ بیهقی) ، اتحاد. صمیمیت. خلوص. یکرنگی: بزرگ عیبی بود که این محمود به یگانگی از سرا بجست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 656). درصفت یگانگی آن صف چارگانه را بنده سه ضربه می زند در دو زبان شاعری. خاقانی. ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم. خاقانی. برخلاف انتظاری که می رفت یگانگی حاصل نشد. (ایران باستان ج 1 ص 334) ، بی نظیری. بی همتایی
وحدت. یکتایی: وصیت کنم شما را که خدای عز ذکره را به یگانگی شناسید. (تاریخ بیهقی) ، اتحاد. صمیمیت. خلوص. یکرنگی: بزرگ عیبی بود که این محمود به یگانگی از سرا بجست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 656). درصفت یگانگی آن صف چارگانه را بنده سه ضربه می زند در دو زبان شاعری. خاقانی. ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم. خاقانی. برخلاف انتظاری که می رفت یگانگی حاصل نشد. (ایران باستان ج 1 ص 334) ، بی نظیری. بی همتایی