جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گشنگی

گشنگی

گشنگی
گرسنگی: مردی از فاقه در امان آمد کارش از گشنگی بجان آمد. (بهار)
گشنگی
فرهنگ لغت هوشیار

گشنگی

گشنگی
گرسنگی:
اگرچه باده نه درخورد باشد آن کس را
که در سرای خود از گشنگی مگس گیرد.
ظهیرالدین فاریابی
لغت نامه دهخدا

گشنگی

گشنگی
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعۀ هویره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

قشنگی

قشنگی
نادرست نویسی غشنگی واژه پارسی است زیبایی زیبایی نیکویی
قشنگی
فرهنگ لغت هوشیار

گسنگی

گسنگی
گرسنه بودن احتیاج بخوردن داشتن جوع مقابل سیری: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار خ
فرهنگ لغت هوشیار