جدول جو
جدول جو

معنی چگورچی - جستجوی لغت در جدول جو

چگورچی(چُ)
رجوع به چگرچی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سورچی
تصویر سورچی
راننده، رانندۀ درشکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
وضع و حالت چیزی، کیفیت، برای مثال آنکه بداند چگونگیت، بداند / شهره سرایا که تو ز بهر چرایی (ناصرخسرو - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باورچی
تصویر باورچی
سفره دار، چاشنی گیر
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، طبّاخ، خورشگر، طابخ، مطبخی، خوٰالیگر، پزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخورچی
تصویر آخورچی
کسی که در طویله اسب ها را پرستاری می کند و خوراک آن ها را می دهد، مهتر
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
بلورفروش. فروشندۀ بلور. فروشندۀ وسایل بلورین
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ ململی هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در 10 هزارگزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسۀ اردبیل به بستان آباد واقع شده است. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 213 تن است. آب آن از زهاب اوجان چای است. محصول آن غلات ویونجه و درخت تبریزی و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنۀ آن 273 تن. آب ازرود خانه قزل اوزن و آجی چای. محصول عمده آنجا غلات ومختصر برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ)
فاطوره چی. فتوره چی. پارچه فروش. قماش فروش
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
آخرچی. جلودار اسبان:
تو مگو کآن بنده آخورچی ّ ماست
این بدان که گنج در ویرانه ها است.
مولوی.
رجوع به آخرچی شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 12 هزارو پانصدگزی شمال باختر بوکان و 11 هزار و پانصدگزی باختر شوسۀ بوکان به میاندواب واقع شده، جلگه ای معتدل و مالاریائی است و 216 تن سکنه کرد دارد. آبش از سیمین رود و محصولش غلات و توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای سجاس رودزنجان خالصه دیوان و قدیم النسق سی خانوار سکنه دارد. محصولش غله آبی و دیمی است. از آب رود خانه مشروب میشود. چشمۀ آب هم دارد. یونجه کاری میکنند. هوایش ییلاقی است. (مرآت البلدان ج 4 ص 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 30 هزارگزی شمال قیدار سر راه عمومی قیدار به زنجان واقع شده است. کوهستانی و سردسیر است. 452 تن سکنه دارد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش انواع میوه و غلات است. شغل بیشتر اهالی زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
طبیعت و طریقۀ هر چیز و کیفیت. (ناظم الاطباء). حال. وضع. طور. حالت. کیف. چونی. هویت. ماهیت. کیفیت: و کیفیت بود چون چگونگی چیزها. (کشف المحجوب سجستانی 17).... چگونگی حال قاید منجوق از وی پرسید. (تاریخ بیهقی).
آنکه نداند چگونگیت نداند
کهنه سرایا که تو ز بهر چرائی.
ناصرخسرو.
... پیش از حدوث خطر و معاینۀ شر چگونگی آن را شناخته باشد. (کلیله و دمنه). رجوع به چگونه و کیفیت و چونی شود، شرح و تفسیر. شرح و توضیح. سرگذشت. (ناظم الاطباء) : ایارده، چگونگی پازند است. (صحاح الفرس). چنانکه بیارم چگونگی آن برجای خویش. (تاریخ بیهقی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء). حاق مطلب. بیان واقع، (اصطلاح فلسفه) ابن سینا آن را بجای کیفیت بکار برده، همچنانکه ’چندی’ را نیز بجای کمیت آورده است: و این را چگونگی خوانند وبتازی کیفیت. (دانشنامۀ علایی چ خراسانی ج 1 ص 85). اﷲ را چگونگی نباشد. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آشپز. در لغت خوارزم بمعنی چاشنی گیر است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 198). طباخ. قدار. (منتهی الارب). دیگ پز. پزنده. خوالیگر. خورده پز. مطبخی. خوراک پز. در هندوستان طباخ و آشپز را گویند. پیشکار طعام. (آنندراج). طباخ. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) :
چون قسمت ارزاق کند شیر فلک را
باورچی خوان تو زند نعره که نازو.
شیخ آذری (از آنندراج).
در مقدمۀکیتبومه نویان را از قوم نایمان که منصب باورچی داشت... فرستاد. (جامع التواریخ رشیدی). و توضع بین یدی کل امیر مائده و یأتی الباورچی و هو مقطع اللحم و علیه ثیاب حریر و قد ربط علیها فوطه حریر. (سفرنامۀ ابن بطوطه ص 220). و رجوع به تاریخ مبارک غازانی ص 332 و عالم آرای عباسی ص 775 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 14 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 2 هزارگزی شمال شوسۀالیگودرز به ازنا، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 407 تن است، آب آن از چاه و قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 175 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و یک هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به سیریک، سکنۀ آن 6 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چُ گُ)
کسی که چگر تواند نواخت. چگورچی. چگرزن. ساززن. آن کس که چگر زدن و چگور نواختن تواند. و رجوع به چگر و چگر زدن و چگرزن و چگورچی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
ترکی تاراجگر غارتگر یغماگر تاراج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشچی
تصویر گوشچی
گوشوان (مراقب) شنونده مستمع، خبر گیر جاسوس منهی، نگهبان پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گورجستان. از مردم گورجستان گرجی، زبان مردم گورجستان گرجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گو چی
تصویر گو چی
گودال کوچک مغاک کوچک، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارچی
تصویر گارچی
ورتیونران
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگرچی
تصویر چگرچی
کسی که چگر نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورچی
تصویر سورچی
کسی که گاری و درشگه را میراند، درشگه چی
فرهنگ لغت هوشیار
عنوانی است تحقیر آمیز و دشنام گونه که به فاحشه های زشت و پست دهند و گاه نیز برای تحقیر فواحش خوش سر و وضع اطلاق کنند، پست و پلید (به زنان اطلاق کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگوری
تصویر آگوری
آجوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلورچی
تصویر بلورچی
فروشنده لوازم و وسایل بلورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخورچی
تصویر آخورچی
ستوربان دهنه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگور چی
تصویر چگور چی
کسی که چگر نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
طبیعت و طریقه هر چیز و کیفیت، حال، وضع، حالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
((چِ نِ))
کیفیت، وضع و حالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
مراتب، وضعیت، کیفیت، احوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چطوری
تصویر چطوری
چگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
چونی، کیفیت، وضعیت، حالت
متضاد: چندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد