جدول جو
جدول جو

معنی چکین - جستجوی لغت در جدول جو

چکین
(چِ)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی بوئین و36 هزارگزی راه عمومی واقع است و 672 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، باغات اشجار وسردرختی. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
چکین
(چِ)
به معنی چکن است که نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان) (آنندراج). به معنی چکن است. (جهانگیری). زرکش دوزی. (ناظم الاطباء). در ترکی به معنی نوعی از زردوزی روی پشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به چکن شود، در ترکی به معنی سبزه و علف. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، در ترکی گوش است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
چکین
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی
تصویری از چکین
تصویر چکین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکین
تصویر تکین
(پسرانه)
تگین، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
هر چیز ناپاک و چرک آلود، چرک دار، شوخگین، ریمناک، ریمن، ریم آلود، ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکین
تصویر لکین
نمدی که از پشم گوسفند می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکان
تصویر چکان
چکاندن، چکنده، در حال چکیدن، پسوند متصل به واژه به معنای چکاننده مثلاً قطره چکان، خون چکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخین
تصویر چخین
چرکین، چرک آلود، ریم آلوده، ویژگی زخمی که چرک داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چبین
تصویر چبین
چپین، ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکین
تصویر تکین
زیرین، فرودین
امیر، دلاور، بهادر، امرایی که به حکمرانی ولایتی منصوب می شدند، تگین
بنده، غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپین
تصویر چپین
ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد، برای مثال بگسترد کرباس و چپّین نهاد / براو ترّه و نان کشکین نهاد (فردوسی - ۸/۴۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکین
تصویر رکین
محکم و استوار، پابرجا، ثابت و برقرار، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
چکه چکه ریختن آب از جایی یا چیزی، فروریختن آب از جایی به صورت چکه های پی در پی، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکین
تصویر مکین
جا گرفته، جای گیر، صاحب پایگاه و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
دهی جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 56 هزارگزی شمال باختری کرج و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرج به قزوین واقع است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات ورود کردان. محصولش غلات، بن شن، چغندر قند، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش از طریق آبیک ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پکین
تصویر پکین
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
نمد که از پشم گوسفند مالند: همی تا بود نزد اهل خرد سقرلاط افزون بها از لکین... . (پور بهای جامی جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکین
تصویر مکین
مکان دارنده و صاحب مکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
چکنده، چکاننده. توضیح در ترکیبات نیز بمعنی (چکاننده) آید: قطره چکان خون چکان خوی چکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکین
تصویر تکین
زیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
اندک ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش بول ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنین
تصویر چنین
بدینگونه، بدینسان، اینطور، مانند این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چبین
تصویر چبین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپین
تصویر چپین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخین
تصویر چخین
چرکین ریم آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد، زخمی که از آن چرک آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکین
تصویر زکین
زیرک هشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکین
تصویر رکین
پابرجا، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکین
تصویر بکین
گنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
((چِ))
آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکین
تصویر تکین
منفرد، مفرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
اکبیری
فرهنگ واژه فارسی سره
صمغ درخت
فرهنگ گویش مازندرانی