جدول جو
جدول جو

معنی چکیده - جستجوی لغت در جدول جو

چکیده
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
فرهنگ فارسی عمید
چکیده
چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
فرهنگ فارسی عمید
چکیده
(چَ / چِ دَ)
هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده. آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود، مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده. (ناظم الاطباء). هر چیز که شیره و عصارۀ آن بوسیله جوشاندن یا بصورت دیگر از طریق تقطیر گرفته شود، چون چکیدۀ کاسنی و چکیدۀ شاهتره و بید و جز آن. مطلق عصاره و شیرۀ هر چیز.
- چکیدۀ جگر، کنایه از خون جگر است. (از آنندراج) :
غذای جان و تنم از چکیدۀ جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم.
حاتم مشهدی (از آنندراج)
- چکیدۀ خفقان، کنایه از نالۀ دردآمیز و این استعاره است نه لفظ مقرری. (از آنندراج) :
مده به نغمۀ ما گوش خاطر ای مطرب
چکیدۀ خفقان قابل شنیدن نیست.
طالب آملی (از آنندراج).
- چکیدۀ مژه، کنایه از اشک. (از آنندراج) :
به روزگار غمت لحظه لحظه گردون را
چکیدۀ مژه ام نائب نجوم شود.
طالب آملی (از آنندراج).
، ماست و پنیر و نظایر آن که آبش به وسایل مختلف گرفته شده باشد: چنانکه ماست را در مشک یا در کیسه کنند و چون آب ماست به تدریج کاسته شود آن را ماست چکیده خوانند. نثیثه. (منتهی الارب) ، به معنی زبده و نخبه و برگزیدۀ چیزی یا کاری، چنانکه گویند فلان کس چکیدۀ علم یا ادب یا هنر است، و نیزچکیدۀ مطالب و چکیدۀ اخبار در مورد خبر و مطلب ملخص و منتخب بکار برند
لغت نامه دهخدا
چکیده
(چَ دَ / دِ)
گرز را نیز گویند که به عربی عمود خوانند. (برهان). گرز را نیز گویند و آن را به تازی عمود خوانند. (جهانگیری) (رشیدی). گرز را نیز گویند که عمود باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). گرز و عمود. (ناظم الاطباء) :
چکیدۀ تو ز مغز یلان کنداعلام
حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام.
شمس دهستانی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
چکیده
(چُدَ / دِ)
به معنی مکیده باشد که از مکیدن است. (برهان). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. (از رشیدی). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مکیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکیدن شود
لغت نامه دهخدا
چکیده
مکیده
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
فرهنگ لغت هوشیار
چکیده
((چَ دِ))
افشره، عصاره
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
فرهنگ فارسی معین
چکیده
خلاصه
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
فرهنگ واژه فارسی سره
چکیده
جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص، افشره، عصاره، ماست آب رفته، آب رفته، عمود، گرز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چکیده
نخ پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چریده
تصویر چریده
چراشده، خورده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیده
تصویر چلیده
فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپیده
تصویر چپیده
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
کوشیده، دم زده، ستیزه کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
چکه چکه ریختن آب از جایی یا چیزی، فروریختن آب از جایی به صورت چکه های پی در پی، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنیده
تصویر چنیده
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
خم شده، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکیده
تصویر پکیده
بادکرده، انبوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
ویژگی چیزی که مزه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکیده
تصویر پکیده
بهم پکیده. در هم فرو رفته انبوه سر بهم آورده. مرده ترکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیده
تصویر مکیده
مکیدت در فارسی: دستان سازی، بد اندیشی بد سگالی، چاره گری فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیده
تصویر تکیده
لاغر و ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
مزه کرده چاشنی شده، تجربه شده آزموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاده
تصویر چکاده
تارک سر بالای سر فرق سر، بالای پیشانی جبنه، سر کوه قله، سپر جنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
آنچه که میچکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
راه رفته با ناز خرامیده، خم شده
فرهنگ لغت هوشیار
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
اندک ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
((چَ یا چِ دِ))
مزه کرده، چاشنی شده، تجربه شده، آزموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیده
تصویر تکیده
((تَ دِ))
ضعیف، لاغر، شکسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
((چَ دِ))
خم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
((چِ دَ))
چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی، چکاندن، پاره شدن، ترکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
((چِ دِ))
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
فرهنگ فارسی معین