جدول جو
جدول جو

معنی چکگی - جستجوی لغت در جدول جو

چکگی(چَ کَ)
عمل شخص چکه و لوده. لودگی. مزاحی. چگونگی چکه. مسخرگی. دلقکی. لودگی سخت. و رجوع به چکه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگی
تصویر چنگی
چنگ نواز، چنگ زن، کسی که چنگ می نوازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکری
تصویر چکری
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس، برای مثال در قهستان به نام دولت تو / شاید ار قند آید از چکری (شمس فخری - مجمع الفرس - چکری)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکی
تصویر چکی
خرید و فروش یکجا، چیزی که بدون شمردن یا وزن کردن خرید و فروش شود
فرهنگ فارسی عمید
(چُ)
به هندوستانی دختر را گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
درتداول عامه، اصطلاحی است در مبادله و فروش اجناس و اشیاء، بدین معنی که چیزی را ناسنجیده و نپیموده و وزن ناکرده داد و ستد کنند، چنانکه گویند: این گردوها. این کرباسها، این گندمها چکی به چند؟ تخمینی. چوب انداز. ناکش. بدون شمارش. بدون وزن. مقابل کش و منی:
این ته بساط حسن که داری چکی به چند
تا نقدجان بیارم و یکجا قپان کنم.
؟
لغت نامه دهخدا
(چَ / چَکْ کی)
سوراخ میان سنگ آسیا که بدان سنگ بر دور محور گردش میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ)
چل روزگی نوزاد. چهل روزگی ولادت نوزاد. روز چهلم تولد طفل
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ده کوچکی از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 41 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران کنار رود خانه هلیل واقع است و 206 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
ریواس بود. (فرهنگ اسدی). ریباس. (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 522). نوعی از ریواس باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). نوعی از ریواس. (رشیدی) (ناظم الاطباء). ریباس یا ریواس باشد که حالا ریواش میگویند. (اوبهی). نوعی ریواس وحشی:
خواجه تتماج باید و سر بریان
سود ندارد مرا سفرجل و چکری.
کسائی.
بهای یاسمن و چکریم فرست امروز.
سوزنی.
در کهستان بنام دولت تو
سزد ار شاخ زر شود چکری.
شمس فخری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ)
در تداول عامه، به معنی چل روزگی یا چهل سالگی است و بیشتر در مورد چهل روزگی کودک نوزاد مصطلح است
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نگهبان یکی از قلاع کشمیر به عهدغزنویان و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). و چنگی با وی بیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59). و بهرام نقیب را نامزد... و سوی چنگی فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران، در 24 هزارگزی خاور ورامین کنار راه شوسۀ پارچین به تهران واقع است، در دامنه واقع است و معتدل، دارای 250 تن سکنه میباشد، از رود جاجرود مشروب میشود، محصولش غلات است و صیفی کاری دارد، اهالی بکشاورزی گذران میکنند، راهش ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چنگ نواز. چنگ زن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نوازندۀ چنگ. (ناظم الاطباء). مطربی که ساز چنگ زند:
کنون مغنی چنگی کشیده بینی صف
چو خواجگان معطل بکنج مسجدها.
سپاهانی (از شرفنامۀ منیری).
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی.
منوچهری.
بزیر گل زند چنگی، بزیر سروبن نایی
بزیر یاسمین عروه، بزیر نسترن عفری.
منوچهری.
چنگی طبیب بوالهوس بگرفته زالی را مجس
اصلع سری کش هر نفس موئی است در پا ریخته.
خاقانی.
چنگی آفتاب روی از پس ارتفاع می
چنگ نهاده ربعوش بر بر و چهره بربری.
خاقانی.
پس آنگه ناخن چنگی شکستند
ز روی چنگش ابریشم گسستند.
نظامی.
نوای جهان خارج آهنگی است
خلل در بریشم نه در چنگی است.
نظامی.
نوایی برکشید از سینۀ تنگ
بچنگی داد کاین در ساز باچنگ.
نظامی.
نکیسانام مردی بود چنگی
ندیمی خاص امیری سخت سنگی.
نظامی.
چنگیی کو درنوازد بیست وچار
چون نیابد گوش گردد چنگ وار.
مولوی.
آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر.
مولوی.
حریفان خراب از می لعل رنگ
سر چنگی ازخواب در بر چو چنگ.
سعدی (بوستان).
نهاده پدر چنگ بر نای خویش
پسر چنگی و نایی آورده پیش.
سعدی (بوستان).
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهرۀ چنگی و بهرام سلحشورش.
حافظ.
، مقلد و رقاص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکری
تصویر چکری
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگی
تصویر چنگی
آنکه چنگ نوازد چنگ زن، مطرب خنیا گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلگی
تصویر چلگی
چهل روزگی نوزاد، روز چهلم تولد طفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکی
تصویر چکی
داد و ستد اجناس و اشیا و زن ناکرده و نپیموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگی
تصویر چنگی
((چَ))
چنگ زدن، مطرب، خنیاگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکی
تصویر چکی
((چَ))
دادوستد اجناس و اشیاء وزن ناکرده و ناپیموده، یک جا و یکباره و به صورت کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکری
تصویر چکری
((چُ))
ریواس
فرهنگ فارسی معین
چنگ نواز، ساززن، خنیاگر، مطرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهل روزگی، چهل سالگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک جا، وزن ناکرده، بی متراژ، روی هم، تخمینی، اله بختکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برای چه می خواهی؟می خواهی چه کنی؟، پرچانه، الکی خوش
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن، سوراخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که شاخ بلند و پیچا پیچ دارد، کوهی در حوالی پابند هزارجریب واقع در حوزه ی شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی کپور متوسط، خرید کلی یک سری اجناس و کالاها
فرهنگ گویش مازندرانی