جدول جو
جدول جو

معنی چکچاک - جستجوی لغت در جدول جو

چکچاک
(چَ)
صدا و آواز پی در پی زدن گرز و شمشیر و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج). آواز ضرب گرز و شمشیر که از پی هم زنند. (جهانگیری). آواز گرز و شمشیر که در پی هم زنند. (انجمن آرا). صدا و آواز برخورد پی در پی شمشیر و گرز و جز آن. (ناظم الاطباء). چکاچاک و چکاچک و چاک چاک و چک چک و چکچکاک و چکاکاچاک. تپ تاپ و شب شاپ:
ز چکچاک گرز و ز شپشاپ تیر
برآورد از جان دشمن نفیر.
اسدی (از جهانگیری).
رجوع به چاکاچاک و چکاچاک و چک چاک. شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکاچک
تصویر چکاچک
سخن یا خبری که بر سر زبان ها افتد و مردم به همدیگر بگویند، خبری که شایع شود و هر کس به دیگری بگوید، برای مثال چکاچک شد این راز اندر میان / که گردیده بد شاه با رومیان (زجاجی - رشیدی - چکاچک)، صدای عده ای از مردم که آهسته با هم صحبت کنند، پچ پچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکاچاک
تصویر چکاچاک
صدای به هم خوردن سلاح هایی از قبیل شمشیر، گرز، تبرزین و امثال آن ها یا هر صدایی مانند آن، برای مثال برآمد چکاچاک زخم تبر / خروش سواران پرخاش خر (فردوسی - ۵/۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکاچک
تصویر چکاچک
چکاچاک، برای مثال ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
(چُ چُ)
سخنی و خبری را گویند که در افواه افتد. (برهان). خبری را گویند که در افواه افتد. (جهانگیری) (رشیدی). سخن که در افواه افتد. (انجمن آرا) (آنندراج). چک چک و پچ پچ. سخنی وخبری که در افواه افتد. (ناظم الاطباء) :
چکاچک شد این راز اندر میان
که گردیده بد شاه با رومیان.
زجاجی (از جهانگیری).
رجوع به چک چک شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
مخفف چکاچاک است که صدای زدن شمشیر و گرز باشد از پی هم. (برهان). به معنی چکچاک است. (جهانگیری). همان چکاچاک است. که چخاچخ و چقاچق نیز گویند. (رشیدی). چکاچاک. (ناظم الاطباء) :
ز بیم چکاچک که آمد ز تیر
کفن گشت در زیر جوشن حریر.
نظامی.
و رجوع به چخاچخ وچقاچاق و چقاچق و چکاچاک شود، صدای برهم خوردن دندان را نیز گویند. (برهان). آواز برهم خوردن دندان باشد. (جهانگیری) (رشیدی). صدای برهم خوردن دندانها. (ناظم الاطباء). چکچک و صدای برهم خوردن دندانها از سرمای سخت یا از ترس و جز اینها. و رجوع به چکچک شود، آواز زدن کاج و سیلی. آوازسیلی و لطمه و کاج پیاپی. صدای چک و تودهنی پی در پی:
به سخا و بزرگواری خویش
ببر از یال من چکاچک کاج.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آواز و صدای ضربت تیغ و شمشیر و گرز باشد که از پی هم زنند. (برهان). آواز گرز و شمشیر که در پی هم زنند. (انجمن آرا) (آنندراج). آواز ضرب شمشیر و گرز که پی هم زنند. (رشیدی). چکاچک و صدای برخورد تیغو شمشیر و گرز و جز آن بر جایی که پی هم زنند. (ناظم الاطباء). همان چاک چاک است. (شرفنامۀ منیری). بانگ زخم شمشیر. چکاچک. چک چک. چقاچق. چقاچاق. چخاچخ حکایت که جملگی نام صوتی است که از برخوردن یا فرود آمدن پیاپی تیغ و شمشیر و گرز و نظایر اینها به گوش رسدچاک چاک. چک چاک آواز حاصل از برخورد شمشیر و تبر وگرز و تبرزین و مانند اینها به چیزی یا به هنگام زخم. جرنگ جرنگ و ترنگ ترنگ. صلیل. قعقعه:
برآمد چکاچاک زخم تبر
خروش سواران پرخاشخر.
فردوسی.
برآمد چکاچاک زخم سران
چو پولاد با پتک آهنگران.
فردوسی.
چکاچاک برخاست از هر دو روی
ز پرخاش خون اندرآمد بجوی.
فردوسی.
شل و تیر پیوسته چون تار و پود
چکاچاک برخاست از گرز و خود.
اسدی.
چو بر کوه سودی تن سنگ رنگ
به فرسنگ رفتی چکاچاک سنگ.
اسدی.
رجوع به چخاچخ و چقاچق و چقاچاق و چکاچک و چک چک شود
لغت نامه دهخدا
(چُ چُ)
سخنی و چیزی را گویند که در افواه افتد. (برهان) (آنندراج). سخنی را گویند که در افواه افتد وچکاچک نیز خوانند. (جهانگیری). سخنی که در افواه افتد. (رشیدی) (انجمن آرا). سخنی که درافواه و السنۀ مردم افتد. (ناظم الاطباء). هر خبر یا سخن یا واقعه ای که شایع شود و بر سر زبانها افتد وحس کنجکاوی افراد را برانگیزد. پچ پچ:
چک چکی اوفتاد در مسجد
از پی هزل و ضحک نز پی جد.
سنائی (از انجمن آرا).
رجوع به چکاچک شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
به معنی پیشانی باشد که عرب ناصیه گویند. (برهان). پیشانی و ناصیه. (ناظم الاطباء). چکاد و چکاده. و رجوع به چکاد و چکاده شود، قباله نویس و منشورنویس را هم گویند. (برهان). قباله نویس و منشورنویس. (ناظم الاطباء). چک نویس. و رجوع به چک شود، آن را نیز گویندکه در و گوهر سوراخ کند. (برهان). آنکه در و گوهر را سوراخ میکند. (ناظم الاطباء) ، قسمی انگور نامرغوب:
مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق
شکال گرسنه انگور طائفی ز چکاک.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها
فرهنگ لغت هوشیار
آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها. سخن و خبری که در افواه افتد
فرهنگ لغت هوشیار
آواز صدای ضرب تیغ شمشیر و گزر باشد آواز بهم خوردن اسلحه مانند شمشیر و گرز و امثال آنها، چاک چاک شدن بدنهااز ضرب شمشیرها
فرهنگ لغت هوشیار
آواز سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد، آواز روغن داغ شده که در آن آب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاک
تصویر چکاک
قسمی انگور نامرغوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاچک
تصویر چکاچک
((چَ چِ))
صدای به هم خوردن گرز و سپر و شمشیر، چخاچخ، چاکاچاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکچک
تصویر چکچک
((چَ چَ))
سخن و خبری که در افواه افتد
فرهنگ فارسی معین