جدول جو
جدول جو

معنی چژک - جستجوی لغت در جدول جو

چژک(چِ ژَ)
خارپشت. (نسخه ای از فرهنگ سروری). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین) :
سینه را همچو چژک ساز حصار
زان سپس گو همه جهان پر مار.
سنائی (از نسخۀ فرهنگ سروری).
رجوع به چزغ و چزک و چژ شود
لغت نامه دهخدا
چژک
خار پشت
تصویری از چژک
تصویر چژک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چوک
تصویر چوک
(دخترانه)
چشمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاک
تصویر چاک
شکاف، تراک، رخنه، پاره، چاک دار
چاک چاک: چاکاچاک، برای مثال ز بس نعره و چاک چاک تبر / ندانست کس پای گفتی ز سر (فردوسی - ۷/۳۴۳) پر از چاک و شکاف، پاره پاره، بریده بریده، برای مثال همه دشت سر بود بی تن به خاک / به سر بر ز گرز گران چاک چاک (فردوسی - ۵/۱۸۷)
چاک پیرهن: گریبان، یقۀ پیرهن، برای مثال یکی تیغ باریک برگردنش / پدید آمده چاک پیراهنش (فردوسی - ۸/۴۲۷)
چاک جامه: دامن جامه
چاک خوردن: شکافته شدن، ترک پیدا کردن، دریده شدن
چاک دادن: شکاف دادن، دراندن، پاره کردن
چاک روز: کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژک
تصویر دژک
آبله، تاول، غده، غدۀ کوچک، گره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژک
تصویر کژک
کجک، هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرک
تصویر چرک
مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
مادۀ چرب و تیرهرنگی که به سبب نشستن بدن یا لباس بر روی پوست یا لباس پیدا میشود، شوخ، شوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشک
تصویر چشک
افزون، بیش، برای مثال خرد چون شود کمتر و کام چشک / چنان دان که دیوانه گردد پچشک (فردوسی - لغت نامه - چشک)، غالب، افزونی، فراوانی، برتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی از موسیقی، از آهنگ های موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلک
تصویر چلک
طناب ابریشمی، کلاف نخ، کلاف ابریشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوک
تصویر چوک
پرنده ای شبیه جغد که خود را از درخت آویزان می کند و پی در پی فریاد می کشد، شب آویز، مرغ حق، برای مثال چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته / زاغ سیه پرّوبال غالیه آمیخته (منوچهری - ۱۸۰)
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژک
تصویر دژک
دژ کوچک، قلعه کوچک، دزک
فرهنگ فارسی عمید
زواید سیتوپلاسمی که تعداد بسیاری از جانوران یک سلولی حول بدن خود دارند و بوسیله حرکت این مژکها جابجا میشوند و یا طعمه خود را صید میکنند. بعلت وجود همین مژک ها این تک سلولیها را مژکداران مینامند و نمونه آنها جانوری است بنام پارامسی، زواید سیتوپلاسمی که در سطح خارجی سلولهای پوششی استوانه یی شکل قصبه الریه موجود است و عمل آنها راندن ذرات خارجی و اخلاط بخارج است
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را بهر سوی که خواهند برند: (وان کژک بر تارک فیل از شکوه بود تیغ کوه بر بالای کوه)، (امیر خسرو)، چوب کجی که بر سر چوب قبق چوبی بلند که در میان میدان نصب کنند بندند و گویها طلا و نقره از آن آویزند و تیر اندازان بسوی آن تیر اندازند و هر که تیرش بدان اصابت کند گویها مزبور بدو تعلق یابد برجاس، چوب کجی که بوسیله آن کوس و نقاره نوازند: (ذنب پای کواکب را شده خار کژک دست دهل زن را شده مار)، (امیرخسرو)، قلاب (مطلقا)، چوبکی که بدرون کلید ان افتد و محکم شود، پری سیاه و کج بر پشت دم بط نرکه آنرا شاطر ان بر سر میزدند و گاه زنان بر یک طرف سر می بستند
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشک
تصویر چشک
افزون غالب بیش، افزونی غلبه زیادتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاک
تصویر چاک
شکاف، تراک، رخنه، شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
غده کوچک، آبله که بسبب کار کردن و راه رفتن پدید آید تاول، گرهی که در وقت تابیدن ریسمان ابریشم و مانند آن بر آنها افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگک
تصویر چگک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چزک
تصویر چزک
خار پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل ورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمک
تصویر چمک
قوت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدر سه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک میباشد. کفچه دیگ کفگیر، انگشت وسطی بنصر. طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)، کاسه چوبین، دلو برای آب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی است از موسیقی. گنجشک چغک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغک
تصویر چغک
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرک
تصویر چرک
((چُ رَ))
چروک. چورک، نان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرک
تصویر چرک
((چِ))
ماده سفیدرنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که به سبب دیر شستن بدن یا لباس در روی پوست یا لباس ظاهر شود
چرک دل کسی را پاک کردن: کنایه از رفع کدورت از کسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاک
تصویر چاک
شکاف، پاره، سفیده صبح، دریچه
به چاک زدن: گریختن، فرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکک
تصویر چکک
((چُ کُ))
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می آورد، عصفور، گنجشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغک
تصویر چغک
((چُ غُ))
چغوک. چغو، گنجشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلک
تصویر چلک
((چَ لَ))
کاسه چوبین، دلو برای کشیدن آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرک
تصویر چرک
خلط
فرهنگ واژه فارسی سره