جدول جو
جدول جو

معنی چپچل - جستجوی لغت در جدول جو

چپچل
کفش، پاپوش، پا افزار
تصویری از چپچل
تصویر چپچل
فرهنگ فارسی عمید
چپچل(چَ چَ)
کفش. پاپوش. پای افزار:
از چپچل تو پای من زار شد کچل.
خسرو
لغت نامه دهخدا
چپچل
کفش، پاپوش
تصویری از چپچل
تصویر چپچل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپچله
تصویر چپچله
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچل
تصویر پچل
کثیف، پلید، کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپل
تصویر چپل
آلوده، چرکین، کثیف، پلید، ویژگی کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگه دارد
فرهنگ فارسی عمید
(چِ چِ)
خال خال. گل باقلی. قورباغه ای. با خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه چون هندوانۀ چلچل یا مرغ چلچل و غیره. ابلق، که گلهای درشت به غیر رنگ زمینه دارد
لغت نامه دهخدا
(چَ چَلَ / لِ)
زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). خلاب. خلاس. رجوع به خلاب و خلاس شود، کوهپارۀ نرمی را گویند که طفلان بر آن لغزند. (برهان). پشتۀ بلند یا کوه پاره ای که کودکان بسرین بر آن نشسته از بالا به نشیب لغزند. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). لخشک. (برهان) (ناظم الاطباء). زحلوقه، بعربی. (برهان) (نصاب الصبیان). سرسره. رجوع به لخشک شود، ریسمانی را نیز گفته اند که در ایام عید و نوروز و جشنها از جایی بیاویزند و زنان و دختران بر آن نشسته، در هوا آیند و روند. (برهان) (آنندراج). ریسمانی که جایی آویزند و کودکان و زنان در آن نشسته آیندوروند کنند. (ناظم الاطباء). چنبلول نیز گویند. (ناظم الاطباء). تاب. باد. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه). رجوع به باد، بادبر، بادفر و تاب شود
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ)
آنکه پیوسته تن و لباس ملوث دارد، شلخته. پنتی. دنس. پلشت. قذر، قبیح. قبیحه. هجین. مستهجن. خبیث، چرک
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ)
کسی را گویند که خود را به چیزهای ناشایسته آلوده کند و پیوسته چرکین و نکبتی باشد چنانکه دیدن او غثیان آورد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). مردم چرکین و نکبتی و ناتمیز. (ناظم الاطباء). کسی که خود را به چیزهای ناشایسته آلوده کند. (ناظم الاطباء). رجوع به چپلک شود، چپ دست
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است جزء دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی باختر فومن، و کنار راه فرعی اتومبیل رو فومن به ماسوله واقع شده. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 122 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله، محصولش برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و بافتن جاجیم و جوراب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پچل
تصویر پچل
پلید، کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچل
تصویر چلچل
خال خال دارای خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپچپ
تصویر چپچپ
صدای بوسه آواز بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچل
تصویر پچل
((پِ چَ))
شلخته، کثیف، پلید. بچل، چپل، پچول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپل
تصویر چپل
((چَ پَ))
کسی که همیشه لباسش کثیف باشد
فرهنگ فارسی معین
کثیف و ژنده پوش
فرهنگ گویش مازندرانی
آب باران که از ناودان ریزد، نیرنگ فریب
فرهنگ گویش مازندرانی
بزیک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
چسبناک، چسبنده
دیکشنری اردو به فارسی
سرزنده، بازیگوش
دیکشنری اردو به فارسی