نوعی دوتار که بیشتر در میان صحرانشینان و روستاییان متداول است، نوعی ساز سیمی سادهبرای مثال طنینش چنان می نماید ز دور / که از پهنۀ دشت بانگ چگور (بهار - ۹۴۴)
نوعی دوتار که بیشتر در میان صحرانشینان و روستاییان متداول است، نوعی ساز سیمی سادهبرای مثال طنینش چنان می نماید ز دور / که از پهنۀ دشت بانگ چگور (بهار - ۹۴۴)
دهی است جزء دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی باختر فومن، و کنار راه فرعی اتومبیل رو فومن به ماسوله واقع شده. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 122 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله، محصولش برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و بافتن جاجیم و جوراب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی باختر فومن، و کنار راه فرعی اتومبیل رو فومن به ماسوله واقع شده. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 122 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله، محصولش برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و بافتن جاجیم و جوراب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
چگونه و چه وضع. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، بمعنی چگونه و چسان و چه جور، چنانکه از کسی پرسند: احوالت چطور است ؟ یا فلان کس کارش چطور است ؟ ، در تداول عامه بمعنی چه، چنانکه در برابر وقوع حادثه ای یا شنیدن خبری گویند: چطور شد؟ یا چطور شده ؟ و رجوع به چه شود، در تداول عامه، بمعنی چه قسم و چه نوع
چگونه و چه وضع. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، بمعنی چگونه و چسان و چه جور، چنانکه از کسی پرسند: احوالت چطور است ؟ یا فلان کس کارش چطور است ؟ ، در تداول عامه بمعنی چه، چنانکه در برابر وقوع حادثه ای یا شنیدن خبری گویند: چطور شد؟ یا چطور شده ؟ و رجوع به چه شود، در تداول عامه، بمعنی چه قسم و چه نوع
هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری). اعرم. (منتهی الارب) : فلفل و زردچوبه روی نمک بر نسیج چپار فضلۀ کک. دهخدا (دیوان ص 20). ، کبوتری سبز که خالهای سیاه بر بدن داشته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، اسبی که نقطه ها و گلهای سیاه یاغیر رنگ خودش بر بدن داشته باشد خصوصاً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسبی را گویند که خلاف لون بدن نقطه ها بر اندامش بود. (جهانگیری). بعربی ابرش خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). اسب ابرش. (ناظم الاطباء). فرس ابرش. (منتهی الارب). ملمّع. (منتهی الارب). فرس بریش. (منتهی الارب). خال خال. خال خالی: گل گل. ابلق. رجوع به ابلق و ابرش و بریش وملمع شود
هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری). اعرم. (منتهی الارب) : فلفل و زردچوبه روی نمک بر نسیج چپار فضلۀ کک. دهخدا (دیوان ص 20). ، کبوتری سبز که خالهای سیاه بر بدن داشته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، اسبی که نقطه ها و گلهای سیاه یاغیر رنگ خودش بر بدن داشته باشد خصوصاً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسبی را گویند که خلاف لون بدن نقطه ها بر اندامش بود. (جهانگیری). بعربی ابرش خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). اسب ابرش. (ناظم الاطباء). فرس ابرش. (منتهی الارب). مُلَمَّع. (منتهی الارب). فرس بریش. (منتهی الارب). خال خال. خال خالی: گُل گُل. ابلق. رجوع به ابلق و ابرش و بریش وملمع شود
نام بازی معروف در هند که چهار رکن دارد و هر رکنی بیست وچهار خانه، هشت در طول و سه در عرض. بنابراین بازی بر سه قرعه و شانزده مهره است، چنانکه هر ربعی رنگی خاص داشته باشد: خزان نموده مگر چو پری خیابان را که رنگ باخته دیدیم ما گلستان را. سراج (از آنندراج)
نام بازی معروف در هند که چهار رکن دارد و هر رکنی بیست وچهار خانه، هشت در طول و سه در عرض. بنابراین بازی بر سه قرعه و شانزده مهره است، چنانکه هر ربعی رنگی خاص داشته باشد: خزان نموده مگر چو پری خیابان را که رنگ باخته دیدیم ما گلستان را. سراج (از آنندراج)
کفر. یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان و مازندران صید می شود. (یادداشت مؤلف). گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است. (فرهنگ فارسی معین). این ماهی به اندازۀ ماهی سفید است اما به نسبت دیگر ماهیها گوشتش خوش خوراک نیست. آن را در لاهیجان کپور و در تداول عامۀ تهران کپور تلفظ می کنند
کُفُر. یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان و مازندران صید می شود. (یادداشت مؤلف). گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است. (فرهنگ فارسی معین). این ماهی به اندازۀ ماهی سفید است اما به نسبت دیگر ماهیها گوشتش خوش خوراک نیست. آن را در لاهیجان کِپور و در تداول عامۀ تهران کَپور تلفظ می کنند
بمعنی نفیر است که برادر کوچک کرنا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). نفیر. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). نوعی از نفیر و شیپور. (ناظم الاطباء). مبدل نفیر است، یا بالعکس. (فرهنگ نظام) : نه باباو نه با خواجه نه پور است دراز و خشک و لاغر چون نپور است. میرابل رازی (از جهانگیری)
بمعنی نفیر است که برادر کوچک کرنا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). نفیر. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). نوعی از نفیر و شیپور. (ناظم الاطباء). مبدل نفیر است، یا بالعکس. (فرهنگ نظام) : نه باباو نه با خواجه نه پور است دراز و خشک و لاغر چون نپور است. میرابل رازی (از جهانگیری)
پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود
پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه که در 4هزارگزی شمال باختری ترک و 15هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 848 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود ترک و محصولش غلات، عدس و نخود، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه که در 4هزارگزی شمال باختری ترک و 15هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 848 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود ترک و محصولش غلات، عدس و نخود، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)