جدول جو
جدول جو

معنی چپقولش - جستجوی لغت در جدول جو

چپقولش(چَ لَ)
چپغولش. جنگ با شمشیر. (فرهنگ نظام). چپقلش. رجوع به چپغولش و چپقلش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژولش
تصویر پژولش
پریشانی، درهم شدگی، افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقوکش
تصویر چاقوکش
کسی که چاقو بکشد و به دیگری زخم بزند، آنکه با چاقو به مردم حمله کند، آنکه با چاقوکشی و تهدید مردم از آن ها باج بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپاول
تصویر چپاول
غارت، یغما، تاراج، چپو
فرهنگ فارسی عمید
(چَ لَ)
چپقولش. (فرهنگ نظام). جنگ با شمشیر. (فرهنگ نظام). رجوع به چپقلش و چپقولش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ)
تاختن فوجی از لشکر جداشده، بر سر مخالف از مسافت بعید. (آنندراج). تاخت وتازگروهی از لشکر از مسافت دور بر سر گروه مخالف. (ناظم الاطباء) ، غارت کردن. (فرهنگ نظام). تاراج. تالان. غارت. چپو. یغما. چپاولگری:
از ترکتاز غمزۀ شوخ ستمگرت
در کشور خرابۀ دلهاچپاول است.
زکی ندیم (از آنندراج).
، در ترکی بمعنی فوجی است که برای تاختن معین نشده باشد. (فرهنگ نظام). رجوع به چپاول کردن و چپو و تاراج و غارت و یغما و چپاولگری شود
لغت نامه دهخدا
(چُ پُ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش شهرستان سنندج که در 28هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 11هزارگزی خاور شوسۀ همدان به بیجار واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 270 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها و قنات. محصولش غلات، جزئی انگور و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. تابستان از طریق گنبدان اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ لِ)
بژولش. پشولش. بشولش. و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: صحیح در این کلمات بای تازی است و زایده است و اصل کلمه ژولش و ژولیدن است و شولش و شولیدن است... لیکن چون حرف با بسیار مستعمل شده گویا از اصل شده، بنابر آن در بای تازی مذکور شد و در پای فارسی خطاست - انتهی. (فرهنگ رشیدی). درهم شدگی. پریشانی، پژمردگی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است جزء دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی باختر فومن، و کنار راه فرعی اتومبیل رو فومن به ماسوله واقع شده. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 122 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسوله، محصولش برنج، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و بافتن جاجیم و جوراب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
چپق کشنده. آنکه به کشیدن چپق معتاد است. چپقی. کسی که چپق میکشد یا به کشیدن چپق عادت دارد. پیپ کش. سبیل کش. رجوع به چپق و چپق کشیدن و چپقی شود
لغت نامه دهخدا
(چُ پُ)
دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه که در 14هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 3هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 686 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، نخود و عدس، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ لِ)
حصنی از اعمال سرقسطه به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(چَ قُ لَ)
جنگ شمشیر را گویند. (آنندراج) (غیاث). چپغولش. چپقولش. رجوع به چپغولش و چپقولش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
در هم شدگی پریشانی بژولش پشولش، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن فوجی از لشکر جدا شده، تاختن گروهی از لشکر از مسافت دور بر سر گروه مخالف، غارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
((پِ لِ))
پریشانی، پژمردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپاول
تصویر چپاول
((چَ وُ))
غارت، تاراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاقوکش
تصویر چاقوکش
((کِ))
کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند، کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیله چاقو تأمین می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
اپیلپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
چاقوزن، زخم زن، شریر، باج گیر، اوباش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد