جدول جو
جدول جو

معنی چپردار - جستجوی لغت در جدول جو

چپردار
چوبی چنگک دار که برای آویختن چوخا یا شاخ و برگ علوفه از سقف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهردار
تصویر مهردار
(پسرانه)
دارنده مهر و محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سپیدار
تصویر سپیدار
(دخترانه)
درخت سفید، درختی از خانواده بید با برگهای براق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چتردار
تصویر چتردار
دارندۀ چتر، کسی که چتر بر سر پادشاه نگه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاودار
تصویر چاودار
گیاهی از خانوادۀ غلات با خوشۀ بلند و برگ های پهن که از دانۀ آن مشروبات الکلی تهیه می کنند و یا به عنوان خوراک حیوانات استفاده می شود، دیوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپهدار
تصویر سپهدار
سپهسالار، سردار و فرمانده سپاه، سالار سپاه، اسفهسالار، سپاه سالار، سپه پهلوان، صاحب الجیش، گوانجی، ژنرال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
دارای خار مثلاً گل خاردار، سیم خاردار، در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد، کرم خاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
رئیس شهرداری، نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپیدار
تصویر سپیدار
درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود
سفیدار، سفیددار، اسفیدار، تبریزی، پلت، پلخدار، سفیدپلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاریار
تصویر چاریار
چهاریار، چهار گزین، خلفای اربعه، خلفای راشدین، چهار خلیفه. ابوبکربن ابی قحافه، عمربن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابی طالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپدار
تصویر چپدار
سرموزه، نوعی کفش شبیه نعلین که سابقاً مردم بخارا در روی موزه به پا می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردار
تصویر باردار
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
به پر. صاحب پر. دارای پر
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چپداز. چپدان. (جهانگیری). سرموزه. (جهانگیری) (ناظم الاطباء). خارکش. (جهانگیری). جرموق، بتازی. (جهانگیری) (ناظم الاطباء). کفش بالای موزه. کفشی که برسر موزه کشند. رجوع به چپداز و چپدان و چپلان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
بردارندۀ سپر و کسی که با خود سپر دارد. (ناظم الاطباء). آن که سپر جنگ دارد. سربازی که سپر در دست دارد. آنکه با سپر مسلح است. تارس (دهار) :
صفی برکشیدند پیش سوار
سپردار و ژوبین ور و نیزه دار.
فردوسی.
بفرمود تا گیو با ده هزار
سپردارو برگستوان ور سوار.
فردوسی.
سپردار بسیار در پیش بود
که دلشان ز رستم بداندیش بود.
فردوسی.
چنان کن که هر نیزه ور روز جنگ
سپردار باشد کمانی بچنگ.
اسدی.
یلی گشته مردانه و شیرزن
سواری سپردار و شمشیرزن.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ)
دارندۀ چتر. آن کس که چتر در دست دارد، چترساز. (آنندراج). رجوع به چترساز شود، کنایه از پادشاه. کنایه از صاحب لوا و چتر. آنکه علامت شاهی و بزرگی دارد، کسی که چتر بر سرپادشاه نگه میداشته. چترکش. (آنندراج) :
گشت مهیا همه ترتیب بار
چتر گشاد از دو طرف چتردار.
باقرکاشی (از آنندراج).
رجوع به چترکش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارتار
تصویر چارتار
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
حافظ نظم و شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزدار
تصویر پرزدار
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خبر از امری دارد: مطلع آگاه، فرمانی است که سرباز یا ورزشکار بر اثر آن باید دو کف پاها را بهم چسبانده راست و مستقیم بایستد بطوریکه سنیه پیش و شکم عقب و سر بالا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
صاحب خار
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره بیدها که در نیمکره شمالی گونه های مختلفش فراوان میروید. درختی است دو پایه و گلهایش کاملا برهنه و بدون جام و کاسه و پرچمها یا مادگی فقط برکگ کوچکی در بغل دمگل خود دارند گل نر این گیاه دارای پرچمهای زیاد و گل ماده دارای دو برچه است و دانه هایش کرکهای ریزی دارد جوانه های سپیدار آلوده با ماده صمغی چسبنده است. بلندی آن بالغ بر 20 متر میشود و محیط دایره اش تا 3 متر میرسد. پشت پهنک برگ سپیدار سفید رنگ است و چون تنه اش مستیما رشد میکند از آن برای ساختن تیر و ستون چوبی استفاده میکنند حور حورازرق غرب ابودقیق
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره گندمیان بارتفاع یک تا دو متر و دارای برگهای پهن خشن و سنبله ای دراز مرکب ازسنبلکهاست و آن در اراضی خشک و آهکی روییده میشود. دانه هایش برای تهیه آرد و نان بکار میرود دیرک دیله بارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر دار
تصویر سپر دار
آنکه مجهز به سپر است دارنده سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
شمع باشد که معشوق پروانه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپهدار
تصویر سپهدار
فرمانده سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهردار
تصویر آهردار
آهار دار
فرهنگ لغت هوشیار
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکردار
تصویر بکردار
بطریقه و برفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجردار
تصویر اجردار
پاداشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردار
تصویر پردار
دارنده پرصاحب پر دارای پر مقابل بی پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپیدار
تصویر سپیدار
آق کرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتردار
تصویر شتردار
ابال
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش آواز
فرهنگ گویش مازندرانی