جدول جو
جدول جو

معنی چوپانان - جستجوی لغت در جدول جو

چوپانان
دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین، دارای 775 تن سکنه، آب از چشمه و محصولش غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
آگنده کردن، پر کردن، چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن، تپاندن، تپانیدن
فرهنگ فارسی عمید
سلسله ای از امرا که پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان در قسمتی از ایران حکومت کردند، 738- 758 هجری قمری) مؤسس آن امیر شیخ حسن کوچک پسر امیر تیمورتاش بن امیر چوپان سلدوز است و پس از اوپسرش ملک اشرف حکومت کرد، خاندان چوپانی منحصر بهمین دو تن میباشد، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 396، تاریخ عصر حافظ ج 1، ادوارد برون ج 3، طبقات سلاطین اسلام ص 194 و تاریخ کرد ص 199 شود
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ دارابگرد، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 106)، اما لفظ گوپانان که کریستنسن آورده و جزء محال ّ دارابگرد شمرده است در تاریخ طبری ودر کتاب الخراج قدامه بن جعفر ’جوبانان’ ضبط شده است، بنابر کتاب اخیر فاصله این مکان تا شهر شیراز 24 فرسنگ بوده است، پس شکی نمی ماند که جوبانان، چوپانان است و چون دارابگرد یکی از محال ّ شبانکارگان است میتوان گفت که طایفه ای به نام چوپانان که اسلاف شبانکارگان بوده اند در آن عصر ناحیه ای از دارابگرد را در تصرف داشته اند و اردشیر و نیاکانش با این طایفه سروکار پیدا کرده اند، (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 170)، و رجوع به ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 (چند توضیح در ترجمه) ص 451 شود
لغت نامه دهخدا
از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است، در هشت فرسخی شهر واقع است، بیست خانوار سکنه دارد، از آب رود خانه کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
شهری در کلمبیا، کرسی ایالت کوکا (آمریکای جنوبی) نزدیک ریومولینو، در 370 هزارگزی جنوب غربی بوگوته و در ارتفاع 1666 گز از سطح دریا در نزدیکی دو کوه آتش فشان در محلی بسیار شاعرانه جای دارد دارای 10000 تن سکنه، دانشگاه و دارالضرب و تجارت آن بسیار رایج است در سال 1537 میلادی اسپانیاییها این شهر را بنا نهاده اند و بعدها هم وسعت یافت ولی در اثنای جنگهای استقلال و از زلزله دچار خسارت شد. هوای حوالی آن بسیار لطیف و منبت است و معادن زر فراوان دارد
لغت نامه دهخدا
(گُ لو لَ / لِ کَ دَ)
چسپانیدن و ملصق کردن. (ناظم الاطباء). با سریش دو چیز را بهم وصل دادن و محکم کردن. (ناظم الاطباء). وصل کردن چیزی را به چیزی. (فرهنگ نظام). الصاق کردن. متصل کردن. چسباندن. دوساندن. چسپانیدن. دوسانیدن. چفساندن. رجوع به چسب و چسپ و چسپانیدن شود، نصب کردن، بستن و مضبوط کردن. (ناظم الاطباء) ، به گزافه و دروغ سخنی یا عملی رابه کسی نسبت دادن
لغت نامه دهخدا
(نِ چِ)
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء. شهرستان رشت، 890تن سکنه دارد. از نورود و سفیدرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج و کنف است. صیفی کاری دارد. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
یکی از کوههای جنوب چلندر، (مازندران و استرآباد رابینو ص 206)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، دارای 290 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصولش غلات، نخود و بزرک است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان لکستان بخش شاهپور شهرستان خوی، دارای 133 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولش غلات و نمک است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع در 30 هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و 6 هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل، جلگه، معتدل با 631 تن سکنه، آب آن از رود قره سو، محصول آنجا غلات و حبوبات و پنبه، و برنج و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی به اصفهان، (منتهی الارب)، از دیه های اصفهان است و به قول ابن منده، محمد بن الحسن بن محمد الوندهندی الکوبانانی بدانجا منسوب است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جانورانی که دو پا دارند. (از لغات مصوب فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مپاسان. گی دو... نویسندۀ فرانسوی (1850 تا 1893 میلادی) از پروردگان گوستاو فلوبر است. داستانها و نوولها برشتۀ تحریر درآورده است. نخستین داستان کوتاه وی با نام بول دو سوئیف در سال 1880 میلادی انتشار یافت و مورد توجه واقع شد. از جمله آثار مهم بعدی وی که سبب شهرت وی گردیده است داستان دوست خوب و قوی مانند مرگ و قلب ما و یک زندگانی وپیر و ژان و غیره است
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
چپانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوپانی
تصویر چوپانی
شغل چوپان نگهبانی گله گوسفند و گاو شبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
((چَ دَ))
چپانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
Cram
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
bourrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چسباندن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
詰め込む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
לדחוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
ठूंसना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
menyumpal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
ยัดเข้าไป
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
proppen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
embutir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
stipare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
enfiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
填塞
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
napychać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
набивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
stopfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
впихивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چپاندن
تصویر چپاندن
채우다
دیکشنری فارسی به کره ای