آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) : سرخی رویش ز سرخه منکرش چونه و فوفل شده رنگ آورش. خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) : سرخی رویش ز سرخه منکرش چونه و فوفل شده رنگ آورش. خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
نام قریه ای از قراء ماکو درمغرب نخجوان واقع در آذربایجان غربی که در زمان شاه عباس صفوی سلمان خان سورباشی دنبلی در آنجا حکومت داشت، (جغرافیایی غرب ایران ص 64 و تاریخ کرد ص 207)
نام قریه ای از قراء ماکو درمغرب نخجوان واقع در آذربایجان غربی که در زمان شاه عباس صفوی سلمان خان سورباشی دنبلی در آنجا حکومت داشت، (جغرافیایی غرب ایران ص 64 و تاریخ کرد ص 207)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی. 2023 تن سکنه دارد. آب آن از قنات، چشمه و نهر. محصولاتش غلات و حبوبات است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی. 2023 تن سکنه دارد. آب آن از قنات، چشمه و نهر. محصولاتش غلات و حبوبات است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چگونگی، (ناظم الاطباء)، مقابل چندی و کمیت، (فرهنگ فارسی معین)، کیفیت، (یادداشت مؤلف) : دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرائی، سنائی
چگونگی، (ناظم الاطباء)، مقابل چندی و کمیت، (فرهنگ فارسی معین)، کیفیت، (یادداشت مؤلف) : دعوی که مجرد بود از شاهد معنی باطل شودش اصل به چونی و چرائی، سنائی
آنکه کسی بر وی ستم کردن نتواند و اگر جایی استاده باشدکسی او را جنبانیدن و از جای دور کردن نتواند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
آنکه کسی بر وی ستم کردن نتواند و اگر جایی استاده باشدکسی او را جنبانیدن و از جای دور کردن نتواند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
انس دهنده، انس گرفته. خوگاره. خوگر. (ناظم الاطباء). همراز. (مهذب الاسماء). انیس. مأنوس. همنفس. رفیق. انس. (یادداشت مؤلف). همدم. (غیاث) (آنندراج). آرام دهنده. (آنندراج) (غیاث) (دهار). شادکننده. (دهار) : می بر کف من نه که طرب را سبب این است آرام من و مونس من روز و شب این است. منوچهری. خواندن قرآن و زهد و علم و عمل مونس جانند هر چهار مرا. ناصرخسرو. با دل رنجور در این تنگ جای مونس من حب رسول است و آل. ناصرخسرو. مونس جان و دل من چیست تسبیح و قران خاک پای خاطر من چیست اشعار و خطب. ناصرخسرو. هرچیز که در هر دو جهان بستۀ آنی آن است تو را در دو جهان مونس و معبود. ناصرخسرو. مونس من همه ستاره بود قاصد من همه صبا باشد. مسعودسعد. مونسم شمع و هر دو تن گریان من ز هجر بت آن ز مهر لگن. مسعودسعد. آباد بر آن شاه که دارد چو تو مونس آباد بر آن شهر که دارد چو تو داور. امیرمعزی. ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم. نظامی. عدل تو قندیل شب افروز تست مونس فردای تو امروز تست. نظامی. ای غمت روز و شب به تنهایی مونس عاشقان سودایی. عطار. وقت است خوش آن را که بود ذکر تو مونس ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس. سعدی (گلستان). ای مرهم جان و مونس جانم چندین به مفارقت مرنجانم. سعدی. از من جدا مشو که توام نور دیده ای آرام جان و مونس قلب رمیده ای. حافظ. - انیس و مونس شدن، همدم و همراز شدن. همنفس و همنشین گشتن: ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدۀ ما را انیس و مونس شد. حافظ. - مونس آمدن، مونس شدن. همدم و همنفس گشتن: چو تنها بوی گریه ات مونس آید به ویران درون جغد مسعود باشد. ناصرخسرو. و رجوع به ترکیب مونس شدن شود. - مونس شدن، همدم گشتن. همنفس شدن. خوگر و انیس گشتن: گربه دست عالم آید زین عمل بیرون رود کز فواید در وظایف مونس دانا شود. ناصرخسرو. تنها همه شب من و چراغی مونس شده تا به گاه روزم. خاقانی. مونس خسرو شده دستور و بس خسرو و دستور و دگر هیچکس. نظامی
انس دهنده، انس گرفته. خوگاره. خوگر. (ناظم الاطباء). همراز. (مهذب الاسماء). انیس. مأنوس. همنفس. رفیق. اَنِس. (یادداشت مؤلف). همدم. (غیاث) (آنندراج). آرام دهنده. (آنندراج) (غیاث) (دهار). شادکننده. (دهار) : می بر کف من نه که طرب را سبب این است آرام من و مونس من روز و شب این است. منوچهری. خواندن قرآن و زهد و علم و عمل مونس جانند هر چهار مرا. ناصرخسرو. با دل رنجور در این تنگ جای مونس من حب رسول است و آل. ناصرخسرو. مونس جان و دل من چیست تسبیح و قران خاک پای خاطر من چیست اشعار و خطب. ناصرخسرو. هرچیز که در هر دو جهان بستۀ آنی آن است تو را در دو جهان مونس و معبود. ناصرخسرو. مونس من همه ستاره بود قاصد من همه صبا باشد. مسعودسعد. مونسم شمع و هر دو تن گریان من ز هجر بت آن ز مهر لگن. مسعودسعد. آباد بر آن شاه که دارد چو تو مونس آباد بر آن شهر که دارد چو تو داور. امیرمعزی. ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم. نظامی. عدل تو قندیل شب افروز تست مونس فردای تو امروز تست. نظامی. ای غمت روز و شب به تنهایی مونس عاشقان سودایی. عطار. وقت است خوش آن را که بود ذکر تو مونس ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس. سعدی (گلستان). ای مرهم جان و مونس جانم چندین به مفارقت مرنجانم. سعدی. از من جدا مشو که توام نور دیده ای آرام جان و مونس قلب رمیده ای. حافظ. - انیس و مونس شدن، همدم و همراز شدن. همنفس و همنشین گشتن: ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدۀ ما را انیس و مونس شد. حافظ. - مونس آمدن، مونس شدن. همدم و همنفس گشتن: چو تنها بوی گریه ات مونس آید به ویران درون جغد مسعود باشد. ناصرخسرو. و رجوع به ترکیب مونس شدن شود. - مونس شدن، همدم گشتن. همنفس شدن. خوگر و انیس گشتن: گربه دست عالم آید زین عمل بیرون رود کز فواید در وظایف مونس دانا شود. ناصرخسرو. تنها همه شب من و چراغی مونس شده تا به گاه روزم. خاقانی. مونس خسرو شده دستور و بس خسرو و دستور و دگر هیچکس. نظامی
کشور جمهوری تونس که به افریقای شمالی و بر کرانۀ دریای مدیترانه قرار دارد. پایتخت آن شهر تونس و وسعت خاکش 156000 کیلومترمربع است. شهرهای عمده این کشور سفاکس، بیزرت گابس، که روآن، و سوس می باشند و 3400000 تن سکنه دارد. این کشور از شمال و مشرق به دریای مدیترانه و جنوب شرقی به لیبی و جنوب غربی و مغرب به کشور الجزائر محدود است. قسمت شمالی این کشور کوهستانی و در سلسلۀ جبال اطلس قرار دارد. این منطقه که از دره های سرسبز و خرم تشکیل یافته است چه از جهت کشاورزی و چه از جهت منابع زیرزمینی سرشار از ثروت است. نواحی جنوبی آن دشت و قسمتی از صحرای افریقا را تشکیل میدهد که قسمت اعظم آن بر اثر مجاورت با دریای مدیترانه آبادان وسرسبز است. این کشور یکی از مراکز فلاحتی و محصول عمده آن گندم و جو و انگور و خرما و زیتون است و منابع زیرزمینی آن حائز کمال اهمیت است و مهمترین محصول آن فسفات، آهن، سرب، روی و منگنز است. سرزمین تونس در حدود قرن یازدهم تا هفتم پیش از میلاد مسیح در تصرّف فنیقی ها درآمد و سپس به کارتاژ منضم شد و با رومیها رقابت داشت آنگاه در سال 146 قبل از میلاد مغلوب گردید و سپس در قرن پنجم میلادی در تصرف وندل ها که از اقوام قدیمی ژرمن بودند درآمد و در قرن هفتم میلادی بوسیلۀ قوم عرب اشغال گردید و در سال 1574 میلادی جزو امپراتوری دولت عثمانی درآمد و در سال 1881 میلادی در تحت حمایت دولت فرانسه قرار گرفت و چون در جنگ دوم جهانی با متفقین همکاری قابل ستایشی معمول داشت. پس از پایان جنگ مقدمات استقلال این کشور فراهم گردید و در سال 1954 میلادی استقلال داخلی یافت و در سال 1955 میلادی مستقل گردید ودر سال 1957م. به رهبری حبیب بورقیبه رژیم جمهوری در این کشور استقرار یافت. (از لاروس). رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5 و معجم البلدان و ناظم الاطباء شود تختگاه بلاد افریقیه که از ویرانی مدینۀ قرطاجنه آباد گردید. (منتهی الارب). نام باستانی آن ترسوس بوده. (دمشقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شهر و ناحیتی به شمال افریقیه میان جد و سوسه. (از ابن بطوطه از یادداشت ایضاً). پایتخت کشور تونس که در منتهی الیه خلیج تونس در دریای مدیترانه واقع است و 410000 تن سکنه دارد. (از لاروس). شهری است از ناحیت مغرب بر کران دریا و نخستین شهری است که برابر اندلس است. (حدود العالم). رجوع به طرسوس و الحلل السندسیه و عیون الانباء و نزهه القلوب و شدالازار و قاموس الاعلام ترکی و مادۀ بعد شود
کشور جمهوری تونس که به افریقای شمالی و بر کرانۀ دریای مدیترانه قرار دارد. پایتخت آن شهر تونس و وسعت خاکش 156000 کیلومترمربع است. شهرهای عمده این کشور سفاکس، بیزرت گابس، که روآن، و سوس می باشند و 3400000 تن سکنه دارد. این کشور از شمال و مشرق به دریای مدیترانه و جنوب شرقی به لیبی و جنوب غربی و مغرب به کشور الجزائر محدود است. قسمت شمالی این کشور کوهستانی و در سلسلۀ جبال اطلس قرار دارد. این منطقه که از دره های سرسبز و خرم تشکیل یافته است چه از جهت کشاورزی و چه از جهت منابع زیرزمینی سرشار از ثروت است. نواحی جنوبی آن دشت و قسمتی از صحرای افریقا را تشکیل میدهد که قسمت اعظم آن بر اثر مجاورت با دریای مدیترانه آبادان وسرسبز است. این کشور یکی از مراکز فلاحتی و محصول عمده آن گندم و جو و انگور و خرما و زیتون است و منابع زیرزمینی آن حائز کمال اهمیت است و مهمترین محصول آن فسفات، آهن، سرب، روی و منگنز است. سرزمین تونس در حدود قرن یازدهم تا هفتم پیش از میلاد مسیح در تصرّف فنیقی ها درآمد و سپس به کارتاژ منضم شد و با رومیها رقابت داشت آنگاه در سال 146 قبل از میلاد مغلوب گردید و سپس در قرن پنجم میلادی در تصرف وندل ها که از اقوام قدیمی ژرمن بودند درآمد و در قرن هفتم میلادی بوسیلۀ قوم عرب اشغال گردید و در سال 1574 میلادی جزو امپراتوری دولت عثمانی درآمد و در سال 1881 میلادی در تحت حمایت دولت فرانسه قرار گرفت و چون در جنگ دوم جهانی با متفقین همکاری قابل ستایشی معمول داشت. پس از پایان جنگ مقدمات استقلال این کشور فراهم گردید و در سال 1954 میلادی استقلال داخلی یافت و در سال 1955 میلادی مستقل گردید ودر سال 1957م. به رهبری حبیب بورقیبه رژیم جمهوری در این کشور استقرار یافت. (از لاروس). رجوع به فرهنگ فارسی معین ج 5 و معجم البلدان و ناظم الاطباء شود تختگاه بلاد افریقیه که از ویرانی مدینۀ قرطاجنه آباد گردید. (منتهی الارب). نام باستانی آن ترسوس بوده. (دمشقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شهر و ناحیتی به شمال افریقیه میان جد و سوسه. (از ابن بطوطه از یادداشت ایضاً). پایتخت کشور تونس که در منتهی الیه خلیج تونس در دریای مدیترانه واقع است و 410000 تن سکنه دارد. (از لاروس). شهری است از ناحیت مغرب بر کران دریا و نخستین شهری است که برابر اندلس است. (حدود العالم). رجوع به طرسوس و الحلل السندسیه و عیون الانباء و نزهه القلوب و شدالازار و قاموس الاعلام ترکی و مادۀ بعد شود