جدول جو
جدول جو

معنی چوسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چوسیدن
(گُ وَ دَ)
چسبیدن. اعم از آنکه چیزی بچیزی بچسبد یا بدست محکم بگیرند. (برهان). چسبیدن است و آنرا چفسیدن نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ ضیاء). چسبیدن وملصق گشتن. (ناظم الاطباء). چسبیدن که چفسیدن هم گویند. (یادداشت مؤلف). چسبیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
چوسیدن
چسبیدن
تصویری از چوسیدن
تصویر چوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپسیدن
تصویر چپسیدن
چسبیدن، متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، چیزی را محکم به دست گرفتن، محکم پیوستن به کسی یا چیزی، مطلوب و دلپذیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوسیدن
تصویر یوسیدن
یوزیدن، طلب کردن، جستن، جستجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوشیدن
تصویر چوشیدن
مکیدن، چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن، مزیدن، چوشیدن، چوشدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسیدن
تصویر دوسیدن
چسبیدن، چسبیدن چیزی به چیز دیگر، خود را به کسی وابستن، چسبیدن برای مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوخیدن
تصویر چوخیدن
لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن، چخیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوسیدن
تصویر لوسیدن
لوس شدن، چاپلوسی کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسیدن
تصویر پوسیدن
پوسیده شدن، پوده شدن چیز کهنه، پوده شدن چیزی در اثر رطوبت یا مرور زمان، برای مثال تبه گردد این روی و رنگ رخان / بپوسد به خاک اندرون استخوان (فردوسی - لغت نامه - پوسیدن)
فرهنگ فارسی عمید
متخلخل و سبک شدن چیزی بر اثر گذشت زمان یا بعللی دیگر فساد پذیرفتن، عفونت یافتن، پژمرده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفسیدن
تصویر چفسیدن
ملصق شدن پیوست، میل کردن منحرف شدن (از راه راست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوخیدن
تصویر چوخیدن
ستیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوشیدن
تصویر چوشیدن
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیدن
تصویر دوسیدن
چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوسیدن
تصویر لوسیدن
لوس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوسیدن
تصویر نوسیدن
تقلید از مجتهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
ماچ و بوسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوسیدن
تصویر لوسیدن
((دَ))
چاپلوسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسیدن
تصویر پوسیدن
((دَ))
فرسوده شدن، فاسد شدن، کهنه شدن، عفونت یافتن، پژمرده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوسیدن
تصویر دوسیدن
((دَ))
چسبیدن، چسبیدن برای مکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوخیدن
تصویر چوخیدن
((دَ))
لغزیدن، به سر درآمدن و افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوشیدن
تصویر چوشیدن
((دَ))
مکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
((دَ))
بوسه دادن، ماچ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
Kiss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
embrasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
поцеловать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
küssen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
поцілувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
całować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
beijar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
baciarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
besar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
kussen
دیکشنری فارسی به هلندی