مخفف چوبینه است و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آن را کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند هوبره و بوتیمار. (ناظم الاطباء) ، وردنه چوبی که بدان خمیر پهن کنند، تیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به چوبین و چوبینک و چوبینه شود
مخفف چوبینه است و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آن را کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند هوبره و بوتیمار. (ناظم الاطباء) ، وردنه چوبی که بدان خمیر پهن کنند، تیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به چوبین و چوبینک و چوبینه شود
تیر راست و چوبی بلند مثلاً چوبۀ دار، تیری که با کمان می انداختند، برای مثال دری هم برآید ز چندین صدف / ز صد چوبه آید یکی بر هدف (سعدی۱ - ۹۴) چوبۀ دار: تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
تیر راست و چوبی بلند مثلاً چوبۀ دار، تیری که با کمان می انداختند، برای مِثال دُری هم برآید ز چندین صدف / ز صد چوبه آید یکی بر هدف (سعدی۱ - ۹۴) چوبۀ دار: تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
چوبینه. چوبین. لقب بهرام چوبین است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). لقب بهرام سردار هرمز، بیست ویکمین پادشاه ساسانی. (ناظم الاطباء) : یک چوبکی ز بام تو بهرام چوبه شد. امیرخسرو
چوبینه. چوبین. لقب بهرام چوبین است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). لقب بهرام سردار هرمز، بیست ویکمین پادشاه ساسانی. (ناظم الاطباء) : یک چوبکی ز بام تو بهرام چوبه شد. امیرخسرو
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه. در 36 هزارگزی شمال باختری صحنه و 12 هزارگزی باختری راه شوسۀ کرمانشاه به سقز واقع شده است. دشت و سردسیر است. 280 تن سکنه دارد. از رود خانه شاهپورآباد آبیاری میشود. از محصولاتش غلات، حبوبات و توتون است. قلمستان نیز دارد. مردمش بزراعت اشتغال دارند. اتومبیل به آنجا میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه. در 36 هزارگزی شمال باختری صحنه و 12 هزارگزی باختری راه شوسۀ کرمانشاه به سقز واقع شده است. دشت و سردسیر است. 280 تن سکنه دارد. از رود خانه شاهپورآباد آبیاری میشود. از محصولاتش غلات، حبوبات و توتون است. قلمستان نیز دارد. مردمش بزراعت اشتغال دارند. اتومبیل به آنجا میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است جزء دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن، در 11 هزارگزی شمال فومن و یک هزارگزی شمال راه شوسۀ صومعه سرا به رشت. جلگه و معتدل است و مرطوب. 732 تن سکنه دارد. از رود خانه گازر و دبارآبیاری میشود. از محصولاتش برنج، توتون سیگار، چای وابریشم است. مردمش بکشاورزی و مکاری اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ای-ران ج 2)
دهی است جزء دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن، در 11 هزارگزی شمال فومن و یک هزارگزی شمال راه شوسۀ صومعه سرا به رشت. جلگه و معتدل است و مرطوب. 732 تن سکنه دارد. از رود خانه گازر و دبارآبیاری میشود. از محصولاتش برنج، توتون سیگار، چای وابریشم است. مردمش بکشاورزی و مکاری اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ای-ران ج 2)
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) : سرخی رویش ز سرخه منکرش چونه و فوفل شده رنگ آورش. خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) : سرخی رویش ز سرخه منکرش چونه و فوفل شده رنگ آورش. خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی). ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است