جدول جو
جدول جو

معنی چهارچوبه - جستجوی لغت در جدول جو

چهارچوبه
(چَ بَ)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بیرجند. 100 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
چهارچوبه
(چَ / چِ بَ / بِ)
چهارچوب. رجوع به چارچوب و چارچوبه و چهارچوب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چهار تکه چوب تراشیده شدۀ متصل به هم که در چهار طرف چیزی قرار می دهند مثلاً چهار چوب در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
چهارچوب، چهار تکه چوب تراشیده شدۀ متصل به هم که در چهار طرف چیزی قرار می دهند مثلاً چهار چوب در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارچوبه
تصویر مارچوبه
گیاهی علفی و پایا با ساقه های ترد و گوشتی که مصرف خوراکی دارد، هلیون، هلیوم، اسفراج، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارشنبه
تصویر چهارشنبه
از روزهای هفته، روز پنجم از روزهای هفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارچرخه
تصویر چهارچرخه
گاری یا گردونه ای که بر روی چهار چرخ حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگوشه
تصویر چهارگوشه
چهارگوش، در ریاضیات چندضلعی که چهار زاویه دارد، کنایه از تخت پادشاهی، کنایه از تابوت، برای مثال در گوشه نشست و ساخت توشه / تا کی رسدش چهارگوشه (نظامی۳ - ۴۴۵)، چهار جهت، چهارسمت، چهارطرف
فرهنگ فارسی عمید
هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج). چارچوب در. چارچوبه. حاشیۀ چوبین در که دو مصراع یا لت (ت در یک لته در آن جای گیرد. دریواس. (برهان) ، چهار قطعه چوبی که در حاشیۀ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس، قاب عکس.
، مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است:
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
مارگیاه است و آنرا به عربی هلیون گویند. دفع سموم جانواران گزنده و مار و عقرب کند. (برهان) (از ناظم الاطباء). نام دوائی که به عربی هلیون گویند و در کشف نوشته که گیاهی است دفع زهر مار و کژدم کند و هم گره گره بصورت مار بود. (از غیاث) (از آنندراج) (از جهانگیری). نام دوائی است که به عربی هلیون نامند و رستنیی است به شکل مار که آنرا پخته بخورند. (از انجمن آرا). کندی گوید آن بیخ نبات است که به هیأت ستبر بود و منبت او در کوه است از کوههای اصفهان و ظاهر او به زردی مایل بود و میان او سفید بود و طعم او به طعم خشخاش ماند و در آن اندک شیرینی بود. (ترجمه صیدنه). اسم فارسی هلیون است. (فهرست مخزن الادویه). هلیون که به پارسی مارچوبه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). جنجل. اسفراج. اسفیراج. یرامع. مارگیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره سوسنیها و از دستۀ مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا و زیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریباً چوبی و صاف است که به حالت وحشی در غالب آب و هوا تکثیر حاصل کرده است و به سبب زیبا بودن موردتوجه و پرورش قرار می گیرد. بر روی ساقه های نازک و استوانه شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است برگهای آن به صورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز به صورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده ازنظر شکل ظاهری به برگهای نازک و ظریف شباهت دارند، گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر می شوند و وضع آویخته و رنگ سبز مایل به زرد دارند میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیرزمینی این گیاه استفادۀ داروئی نیز بعمل می آید (دارای اثر مدر است) از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق به نواحی گرم و معتدل کرۀ زمین است. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین، قند، مانیت، آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است. هلیون. کشک. کشک الماز. اسفرک. اسفراج. اسفاراج. سپارک. تاکرون. خشب الحیه. یرموع. جنجل. ضغبوس. اسفرج. اسپراغس. اسفرغس. یرامیع. صوف الحیه. صمد. اسفراک. مارگیاه. (فرهنگ فارسی معین) :
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 839).
و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 308 و کارآموزی داروسازی ص 1708 شود.
- مارچوبۀ زینتی، دو نوع است ’زبره’ یا ’شبتی’ و ’نرمه’. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در کتاب ’گیا’ (راهنمای گیاهی) گل گلاب ص 256 ذیل مارچوبه آمده است: گونه های این گیاه به نام شودی و گردی برای زینت کاشته می شود
لغت نامه دهخدا
(ئی یِ)
دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
دارویی است که در دواها بکار برند و آنرا هلیون نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). در جهانگیری و برهان قاطع هر دو در حرف تاء مرقوم است، همانا مارچوبه را تارچوبه خوانده اند و آن خطا است و مارچوبه نام تره ایست بستانی که کارند و برآید و آن را پزند و بجای بورانی خورند وبه عربی هلیون گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تصحیف مارچوبه. (محمد قزوینی از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (یادداشت های مرحوم دهخدا). هلیون، گیاهی است، به فارسی مارچوبه و مارگیاه نیز خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ زَ / زِ)
مجازاً به معنی زودگذر و ناپایدار که بس نپاید و به درازا نکشد. سپنجی.
- چهارروزۀ عمر یا عمر چهارروزه، عمر زودگذر.
- دنیای چهارروزه، دنیای ناپایدار. جهان گذران
لغت نامه دهخدا
(چَ قَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، 144 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ شَمْ بَ / بِ)
نام روز پنجم هفته و آن میان سه شنبه و پنجشنبه است:
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور
به ساتگینی خور تا به عافیت گذرد.
منوچهری.
رجوع به چارشنبه شود.
- امثال:
از خر می پرسند چهارشنبه کی است !.
شب های چهارشنبه هم غش میکند.
شنبه و چهارشنبه اش یکی شده، سعد و نحس یا نیک و بد او درهم شده است.
فلان چهارشنبه پول پیدا کرده است،یعنی به مراد و آرزو رسیده است. سعادت یافته است.
یکی چهارشنبه پول گم میکند و دیگری (یکی دیگر) پیدا میکند، در یک زمان یکی به خوشبختی میرسد یکی به بدبختی
در علم احکام نجوم، رب آن عطارد است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ ضَ بَ / بِ)
منسوب به چهارضرب. با چهارضرب. بوسیلۀ چهارضرب. رجوع به چهارضرب شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش و حومه شهرستان مشهد. در 9هزارگزی شمال خاروی مشهد و 500هزارگزی خاور راه مشهد به کلات واقع است. جلگه و معتدل است، 118 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات، و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ اَ بَ / بِ)
دارای چهار اسب.
- کالسکۀ چهاراسبه، که با چهار اسب کشیده شود. (یادداشت مؤلف). کالسکه ای که چهار اسب به آن بسته باشند. کالسکه ای که با نیروی چهار اسب حرکت کند.
، کنایه است از باسرعت و شتاب بسیار. چاراسبه
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ مِ)
مزرعه ای است از تویسرکان جدیدالبناءاز متعلقات کاوکران. آب در آنجا کم است. از شکاف کمری بقدر یک لولۀ آفتابه آب جاری بوده است و این آب از چهار سوراخ بیرون می آمده بنابراین استخری بستند ونام او را چهارچشمه گذاشتند. در زیر استخر چهار جریب باغ بعمل آورده اند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 298)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. 170 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل قالی بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مُو جَ / جِ)
گرداب. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به چارموجه شود.
- چهارموجه شدن دریا، طوفانی شدن دریا. برانگیخته شدن آب دریا. به تلاطم افتادن دریا. از هر سوی خیزآبها برخاستن. از هر جانب کوهه های آب بر هم غلطیدن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
از اصطلاحات علم آمار، اساس آمارگیری نمونه ای را اصطلاحاً چهارچوب گویند. و آن عبارت است از: فهرست مجموعه واحدهای جامعۀ مورد مطالعه که از آن به تعداد معینی نمونه انتخاب میشود. در طرح و اجرای هر آمارگیری لازم است که قبلاً اطلاعاتی از جامعۀ مورد مطالعه و بعضی از مشخصات جامعۀ آماری در دست باشد، تا به عنوان چهارچوب در طرح آمارگیری آن جامعه استفاده شود. این اطلاعات را ممکن است از آمارگیری های قبلی که درباره موضوع مورد مطالعه انجام گرفته و یا از منابع دیگر مثلاً اطلاعاتی که در ادارات و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت موجوداست به دست آورد. این اطلاعات را معمولاً از آخرین سرشماری یا آمارگیری به دست می آورند و این اطلاعات هرچه تازه تر و دقیق تر باشد از آمارگیری نتیجۀ بهتری گرفته میشود. زیرا اگر زمان تهیۀ چهارچوب خیلی دیرتر از زمان آمارگیری باشد ممکن است تغییرات کلی در وضع واحدهای نمونه حاصل شده باشد و آمارگیری بی ارزش شده باشد، و تورش تولید کند. (روشهای مقدماتی آماری 33)
قطعاتی از چوب که بیش از 3 و کمتر از پنج باشد. چهار قطعۀ چوب که معمولاً تراشیده شده و به زوایای قائمه بهم متصل شده باشد و چهار جانب چیزی را فراگیرد.
- چهارچوب در، قطعات چوب چهارگانه اطراف در که دو به دو موازی و مساوی است و شکل مستطیلی سازد و دو لنگه در (در درهای دولتی) و در یک لتی داخل آن حرکت کند و باز و بسته شود. حاشیۀ چوبین در. دریواس. رجوع به چارچوب شود.
- در چهارچوب چیزی گفتگو کردن، در محدودۀ آن سخن گفتن و گفتگو کردن درباره چیزی آن سان که از حدود آن تجاوز نکند، مانند در چهارچوب قانون صحبت میکنیم، در چهارچوب قانون بایستی قضاوت کرد. در چهارچوب علم گفتگو باید کرد.
- در چهارچوب قرار دادن و در چهارچوب افکندن، مجازاً به معنی محدود کردن و برای چیزی حد و حدودی قرار دادن است
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
چارچوب. چهارچوب. چهارچوبه. چارچوبۀ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود، چهار قطعه چوبی که در حاشیۀ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
چهار چوب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)
فرهنگ لغت هوشیار
چهار تکه چوب تراشیده متصل بهم که در چهار طرف چیزی قرار بدهند، چهار چوبه و چار چوب هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارشنبه
تصویر چهارشنبه
روز پنجم از ایام هفته مسلمانان بین سه شنبه و پنجشنبه اربعا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارشنبه
تصویر چهارشنبه
((~. شَ بِ))
روز پنجم از ایام هفته مسلمانان
فرهنگ فارسی معین
((بِ یا بَ))
گیاهی است از تیره سوسنی ها و از دسته مارچوبه ها که علفی و بالارونده و پایا و زیباست. گل هایش به رنگ سبز مایل به زرد است. میوه اش قرمز و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزی های خوراکی لذید و مطلوب است. از ساقه زیرزمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
قالب، قاب، محدودیت، محدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
چارچوب، قاب، کادر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه، قالب، کادر، اسکلت، بدنه، قاب، حیطه، قلمرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مارچوبه: موفقیت نزدیک می شود.
مارچوبه خام: موفقیت در امور مربوط به کار
یک مارچوبه در دست دارید: سلامتی آهنین
مارچوبه می پزید: نقشه هایتان عملی خواهند شد. کتاب سرزمین رویاها
اگر بیند که مارچوبه از زمین به وقت خود جمع می کرد دلیل منفعت بود. اگر خام خورد مضرت است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب