جدول جو
جدول جو

معنی چهارچرخه

چهارچرخه
گاری یا گردونه ای که بر روی چهار چرخ حرکت کند
تصویری از چهارچرخه
تصویر چهارچرخه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چهارچرخه

چارچرخه

چارچرخه
نوعی گاری است که دارای چهار چرخ است. رجوع به گاری شود
لغت نامه دهخدا

چهار راه

چهار راه
میدانی که ملتقای چهار خیابان باشد جایی که از آن چهار راه منشعب شود
فرهنگ لغت هوشیار

چهارچوبه

چهارچوبه
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بیرجند. 100 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

چهارچوبه

چهارچوبه
چهارچوب. رجوع به چارچوب و چارچوبه و چهارچوب شود
لغت نامه دهخدا

چهارچشمه

چهارچشمه
مزرعه ای است از تویسرکان جدیدالبناءاز متعلقات کاوکران. آب در آنجا کم است. از شکاف کمری بقدر یک لولۀ آفتابه آب جاری بوده است و این آب از چهار سوراخ بیرون می آمده بنابراین استخری بستند ونام او را چهارچشمه گذاشتند. در زیر استخر چهار جریب باغ بعمل آورده اند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 298)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. 170 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل قالی بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

چهارچریک

چهارچریک
دهی است جزو دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک. 1057 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی میباشد. آب چشمۀ معروف به سکزتومان در این ده دارای خواص طبی است و برای برخی امراض و سوء هاضمه مفید است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

چهارمیخه

چهارمیخه
استوار و محکم و پابرجا. رجوع به چارمیخه شود
لغت نامه دهخدا

چهارضربه

چهارضربه
منسوب به چهارضرب. با چهارضرب. بوسیلۀ چهارضرب. رجوع به چهارضرب شود
لغت نامه دهخدا