جدول جو
جدول جو

معنی چهارچمن - جستجوی لغت در جدول جو

چهارچمن
(چَ / چِ چَ مَ)
کنایه از عالم و جهان است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارسمت
تصویر چهارسمت
چهار جهت، چهار طرف، رو به رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ
فرهنگ فارسی عمید
چهار تکه چوب تراشیده شدۀ متصل به هم که در چهار طرف چیزی قرار می دهند مثلاً چهار چوب در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارعمل
تصویر چهارعمل
چهارعمل اصلی، چهارعمل اصلی مثلاً در ریاضیات عمل های جمع، تفریق، ضرب و تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ)
در حوالی قندهار است. از وقایع مهمه که در آنجا روی داده این است که محراب خان سپهسالار شاه عباس دویم بعد از فتح قلعۀ بست و غیره هنگام مراجعت در روز یکشنبه شهر صفر هزار وپنجاه و هشت هجری در چارچمن غنایم و فیل و اسلحۀ زیادی که از دشمن گرفته بود از شأن حضور شاه عباس گذرانید. گویند اسم باغی است بزرگ در دو منزلی اورکنج که از هر خیابان آن بحوضی میرسند و باز چهار خیابان دیگر و بدینصورت تا آخر. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ هََ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. در 74هزارگزی شمال باختری مشهد و یک کیلومتری شمال شوسۀ مشهد به قوچان واقع است. جلگه ومعتدل است، 212 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، چغندر و سیب زمینی است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رُ)
منسوب به عدد چهار. چیزی در مرتبۀ چهارم. که میان مرتبۀ سوم و پنجم قرار دارد. رجوع به چهارم و چارمین شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ / چِ)
که چشم چهار دارد، بسیار مشتاق و منتظر و مراقب: چهار چشم (چهار چشمه) آن را می پایید، به دقت مراقب او بود، صفت سگ نیز واقع شود. معیّن، سگ چهارچشم. (مهذب الاسماء). رجوع به چارچشم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ مِ)
مزرعه ای است از تویسرکان جدیدالبناءاز متعلقات کاوکران. آب در آنجا کم است. از شکاف کمری بقدر یک لولۀ آفتابه آب جاری بوده است و این آب از چهار سوراخ بیرون می آمده بنابراین استخری بستند ونام او را چهارچشمه گذاشتند. در زیر استخر چهار جریب باغ بعمل آورده اند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 298)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. 170 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل قالی بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ / چِ)
صفت کسی که چشمهای کاملاً باز و مراقب داشته باشد: فلان چهارچشمی است، یعنی مواظب همه چیز و همه امور هست. چارچشمی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
از اصطلاحات علم آمار، اساس آمارگیری نمونه ای را اصطلاحاً چهارچوب گویند. و آن عبارت است از: فهرست مجموعه واحدهای جامعۀ مورد مطالعه که از آن به تعداد معینی نمونه انتخاب میشود. در طرح و اجرای هر آمارگیری لازم است که قبلاً اطلاعاتی از جامعۀ مورد مطالعه و بعضی از مشخصات جامعۀ آماری در دست باشد، تا به عنوان چهارچوب در طرح آمارگیری آن جامعه استفاده شود. این اطلاعات را ممکن است از آمارگیری های قبلی که درباره موضوع مورد مطالعه انجام گرفته و یا از منابع دیگر مثلاً اطلاعاتی که در ادارات و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت موجوداست به دست آورد. این اطلاعات را معمولاً از آخرین سرشماری یا آمارگیری به دست می آورند و این اطلاعات هرچه تازه تر و دقیق تر باشد از آمارگیری نتیجۀ بهتری گرفته میشود. زیرا اگر زمان تهیۀ چهارچوب خیلی دیرتر از زمان آمارگیری باشد ممکن است تغییرات کلی در وضع واحدهای نمونه حاصل شده باشد و آمارگیری بی ارزش شده باشد، و تورش تولید کند. (روشهای مقدماتی آماری 33)
قطعاتی از چوب که بیش از 3 و کمتر از پنج باشد. چهار قطعۀ چوب که معمولاً تراشیده شده و به زوایای قائمه بهم متصل شده باشد و چهار جانب چیزی را فراگیرد.
- چهارچوب در، قطعات چوب چهارگانه اطراف در که دو به دو موازی و مساوی است و شکل مستطیلی سازد و دو لنگه در (در درهای دولتی) و در یک لتی داخل آن حرکت کند و باز و بسته شود. حاشیۀ چوبین در. دریواس. رجوع به چارچوب شود.
- در چهارچوب چیزی گفتگو کردن، در محدودۀ آن سخن گفتن و گفتگو کردن درباره چیزی آن سان که از حدود آن تجاوز نکند، مانند در چهارچوب قانون صحبت میکنیم، در چهارچوب قانون بایستی قضاوت کرد. در چهارچوب علم گفتگو باید کرد.
- در چهارچوب قرار دادن و در چهارچوب افکندن، مجازاً به معنی محدود کردن و برای چیزی حد و حدودی قرار دادن است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مرکب از چهار + قاش قسمتی که از چیزی چون سیب و به و هندوانه و خربزه و غیره جدا کنند، چارقاش، چهاربرش مساوی است از مجموع برشهای چهارگانه چیزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهارچشمی
تصویر چهارچشمی
((~. چَ))
دقت کامل، با همه حواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
الرّابع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
Fourthly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quatrième
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quarto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
চতুর্থ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
четвертый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
viertens
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
четвертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
czwórty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
چوتھا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
dördüncü olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
ya nne
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quarto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
네 번째로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
第四に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
רביעי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
चौथे
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
keempat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
第四
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
vierde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
cuarto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
ลำดับที่สี่
دیکشنری فارسی به تایلندی